توضیحات

                                                    کتاب پلی که ساخته نشد

                                           معرفی کتاب پلی که ساخته نشد

مقطع تاریخی رخدادهای رمان «پلی که ساخته نشد» روزهای پرالتهاب پیش و پس از انقلاب، درگیری و چالش طیف‌های گونه‌گون گروه‌های سیاسی؛ از چپ توده‌ای گرفته تا چریک‌های فدایی خلق و شریعتیسم، انقلاب فرهنگی و درنهایت شروع جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، بمباران و موشک‌باران شهرها و کوچ و آوارگی مردم است؛ سال‌هایی بسیار حساس و تاثیرگذار و ازیادنرفتنی در تاریخ کشور ما پس از فروپاشی یک سنت چندهزار‌ساله پادشاهی مکان وقوع رخدادهای داستان، شهر دزفول است. «مشت‌های مسلح به رینگ، چاقو و قمه فرود می‌آمد. سری می‌شکست. پرده گوشی پاره می‌شد. پهلویی می‌شکافت. خون می‌جوشید. شتک خون بر درودیوار کلاس‌ها و راهروها، بر روی میز و صندلی‌ها…»

گزیده ای از کتاب پلی که ساخته نشد

استاد نوراله نانوا، دو پسر دارد به نام‌های غریب و حسین. غریب، دانشجو است که به‌دلیل رخداد انقلاب فرهنگی، تحصیلاتش نیمه‌تمام مانده، گرایش چپ دارد و سمپات چریک‌های فدایی خلق است و کتاب بالینی‌اش، تاریخ سی‌ساله ایران بیژن جزنی. «غریب تنها نشسته است میان کتاب‌هایش، دورتادورش کتاب و جزوه: دانشکده‌های من، گوشه‌هایی از خاطرات کودکی، خرده‌بوژواها، مادر، دولت و انقلاب و… یکی از کتاب‌ها را ورق می‌زند: خرده‌بورژوازی متزلزل، دوگانه و ناپیگیر است. همواره با خود و واقعیت در ستیز است.»، «خرده‌بورژوازی نه برنامه‌ای دارد و نه آرمانی! برنامه‌اش همان بی‌برنامه‌گی و بی‌آرمانی است!»، «ما نه باید خرده‌بورژوازی را طرد کنیم و نه باید بهای زیادی بهش بدهیم، بلکه باید با او همگام و همکار شویم و او را زیرنظر بگیریم و مراقب باشیم تا نتواند جنبش و قیام را به مصالحه بکشاند.

حسین نقطه مقابل غریب، مذهبی و مسجدی و سخت طرفدار دکتر شریعتی است. «حسین از در مسجد که پایش را بیرون گذاشت، حس تازه‌ای بهش دست داد. احساسی که تاکنون تجربه نکرده بود. خود را قطعه‌ای کوچک از یک جریان بزرگ دید. جریانی ناشناخته و عمیق، جریانی دوست‌داشتنی، احساس نویی در او بیدار شده بود.»

حسین سرانجام جانش را بر سر آرمانش می‌گذارد. «به ستاد مراجعه کردند. ابتدا لیست مجروحین را دیدند. نبود. در لیست شهدا نفر سوم نوشته شده، حسین خرم.»، «خانه استاد نوراله غوغاست. زن‌ها گریه می‌کنند. مویه می‌کنند. جیغ‌وداد می‌کنند. صدای فغانشان تا سر کوچه می‌رسد.»

شخصیت دیگر کتاب رضا است، دوست غریب، معلم و توده‌ای است و معتقد به «راه رشد غیرسرمایه‌داری» و مدافع سرسخت این نظریه. «مارکس پیش‌بینی کرد که انقلاب‌های سوسیالیستی از کشورهای پیشرفته صنعتی آغاز می‌شود. ولی لنین در کتاب دولت و انقلاب و مبحث‌های دیگر در منتخب آثار، خلاف این نظر را دارد. و انقلاب 1917روسیه، گواهش است.»

با حمله عراقی‌ها و شعله‌ورشدن آتش جنگ، دوران کوچ و دربه‌دری مردم دزفول شروع می‌شود. نویسنده این روزهای پرالتهاب را در رمان کوتاهش این گونه روایت می‌کند. «هواپیماها مثل باد آمدند و مثل باد رفتند. صدای مهیبشان شهر را لرزاند. خبر آمد که پایگاه -چهارم شکاری- هوایی را زدند و جنگ رسما آغاز شد. ننه صدف که دم در اتاق نشسته بود، نه دراز کشیده بود، یک‌هو گفت: یا قاضی‌الحاجات!»

کوچ و آوارگی، پیامد جنگ است. «جمشید به کمک آشنایی در دبیرستان شهرک شمس‌آباد جایی گیر می‌آورد. یک ردیف کلاس که جلو آنها تارمه -تراس- ساخته شده است. هر خانواده دریک کلاس اسکان یافته…»، «جنگ، جنگ‌زدگی، آوارگی، دربدری، بیکاری، بی‌خانمانی، بی‌آسایشی. اینها همه پله اولند.»

رمان، از واژگان و ترکیب‌ها و ضرب‌المثل‌های بومی نیز بهره برده است، مثل دلمه تنور: سوراخی در پایین تنور جهت جریان هوا؛ نی

 

 

 

 

 

 

 

0/5 (0 دیدگاه)