توضیحات

                                                                            کتاب قلب سنگی

                                                             معرفی قلب سنگی

در یکی از خیابان‌ها قدم می‌زدم که جوانی جلو آمد و گفت قیافه‌ی شما خیلی برای من آشناست ، شما معلم ریاضی من نبودید؟
من که از ریاضی خوشم نمیآمد به شوخی گفتم: من معلم انشا خودم هم نیستم.
جوان به صورتم خیره شد و یک باره گفت : شناختم شما نویسنده هستید. پارسال در یکی از غرفه‌های نمایشگاه کتاب شما را دیدم و کتاب تان را خریدم و شما کتاب را امضا کردید.
با تعجب گفتم من تا حالا فکر کردم که آدم ها فقط چهره‌ی هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها را به خاطر می‌سپارند. جوان جمله‌ای گفت که هرگز آن را فراموش نمی‌کنم او گفت : چهر‌هها مهم نیستند، نقش‌ها مهم‌اند و شما نقش‌تان را با نوشتن کتاب‌هایتان در زندگی خیلی خوب بازی کرده‌اید.
0/5 (0 دیدگاه)