توضیحات

                                                                                    کتاب عزازیل

                                                                      معرفی کتاب عزازیل

     زیدان در حقیقت مترجمی است که عزازیل را از زبان سریانی به عربی ترجمه کرده است، ماجرایی کهن نوشته شده بر پوستی مرغوب که در صندوقی مقاوم محافظت شده و از دل ویرانه هایی باستانی در شمال غربی شهر حلب بیرون آمده است. هیپا، راهب مصری، نگارنده اصلی این داستان است که زندگی نامه ی پیچیده و غرق در ابهام خودش را همراه با شرح تحولات روزگار پر تنش و متغیری که در آن می زیسته به تصویر می کشد. هرچند یوسف زیدان موفق به کشف ردپایی از راوی عزازیل در گذشته نشده اما همه شخصیت های داستان او و حوادثی که در آن رخ می دهد حقیقی هستند. راهب با زیبایی و جذابیت بالا از بیم ها و اضطرابش می گوید و ماجرا را از سال بدیمنی آغاز می کند که اسقف بلندمرتبه «نسطور» به کناری رانده می شود و در پی آن دین به سستی می گراید.

گزیده ای از کتاب عزازیل

اکنون پیرامونم را جز تنهایی و صدای امواج آب چیز دیگری فرانگرفته. خورجین سنگینم را که از حملش بسیار خسته شده بودم کناری گذاشتم و آن را چون بالشی زیر سر نهادم. اندکی دراز کشیدم در حالی که سرم آکنده از فراغ و رنج جدایی شده بود. رنج جدایی و تنهایی بس عذابم می داد. برای لحظه ای چرتم گرفت و خوابم برد درست مثل آن حواریان پاک باخته ای که در مجلس شام آخر، آنگاه که مسیح به ایشان خبر داد گاه هجرت به سوی پدر آسمانیم فرارسیده، در چرت فرو رفتند.

بارها و بارها در طی این چرت کوتاه از خواب پریدم و چندین بار کابوس های وحشت آفرین به سراغم آمد. آخرین کابوس را وقتی دیدم که خورشید آسمان رو به غروب می نهاد و سر بریده اش در تشت خونین افق می افتاد. خواستم دوباره بخوابم و از این دنیا فارغ شوم ولی زمین خشک و دیواره های سخت غار تمام استخوان هایم را به درد آورد. احساس کردم تمام بدنم خشک شده. دلم می خواست به آنچنان خوابی فرو روم که بیداری از پی نداشته باشد اما از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر روز بعد خواب به چشمانم نیامد.

 

0/5 (0 دیدگاه)