توضیحات

                                                                       کتاب آدم بیکاره

                                                     معرفی کتاب آدم بیکاره

کتاب پیش رو روایت گر داستانی است پیرامون قیام دسامبر 1905 مردم روسیه علیه رژیم تزار که ناشی از بی کفایتی آن رژیم و نارضایتی مردم از حکومت نالایق بود. جنگ ژاپن و روسیه، سرکوب های حکومت و اوضاع نابسامانی که مردم را با خود درگیر کرده بود
همگی بر نارضایتی مردم افزودند و این قیام و مسائل بعد از آن را سبب شدند. به تدریج و با تداوم مشکلات موجود میزان نارضایتی مردم
افزایش یافت و سرانجام انقلاب اکتبر سال 1917 را به دنبال آورد.

ماکسیم گورکی که اثر پیش رو را به نگارش درآورده از بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی روسیه و از رهبران جنبش انقلابی روسیه به شمار می آید.
گزیده ای از کتاب

کلیمکف بی سر و صدا، بدون روشن کردن چراغ لباسش را درآورد. در تاریکی خود را روی تخت انداخت و محکم توی ملافه مرطوب و سردی پیچید. دلش می خواست چشمانش نبیند و گوش هایش چیزی نشنود، می خواست در خلسه ای خاموش غرق شود. کلمات
استهزاآمیز ساشا مغز او را می آزرد. بوی تندش مشام یوسی را تحریک می کرد، باند سرخی بر پوست زرد رنگ پیشانی او نمایان بود. فریادهای خشم آلودی که از بیرون می آمد، توی اتاق به گوش می رسید.

«من خودم یک دهقان هستم، می دانم چه باید کرد.»گیوسی دید بی آنکه بخواهد گوش می دهد و مضطربانه به مغز خود فشار می آورد تا به خاطر بیاورد که این مرد شریر او را به یاد چه کسی می اندازد، که دلش نمی خواهد خاطره او در ذهنش دوباره متجلی شود.

هوا تاریک و سرد بود، پرتو مبهم و لرزان نور در پشت پنجره می رقصید. از دوردست صدای ضعیفی به گوش می رسید. بوران دانه های بزرگ و سنگین برف را به پنجره می کوبید.

کلیمکف با خود زمزمه می کرد، «باید به صومعه، جایی که این قدر مورد علاقه من است بروم.» و ناگهان به یاد خدا افتاد، نامی که در طول زندگی اش در شهر به ندرت شنیده بود. در تمام این مدت فرصت کمی برای فکر کردن به او داشت. قلبش همیشه چنان آزرده و
سرشار از وهم بود که دیگر هرگز در قلبش جایی را برای رحمت خداوندی سراغ نداشت.

0/5 (0 دیدگاه)