توضیحات

                                                    کتاب همسفرها

                                         معرفی کتاب همسفرها

در بخشی از کتاب همسفرها می‌خوانیم:

آقایان اشتباه نکنید. لازار این‌طورها هم نیست که به کلى لایق این عناوین نباشد. من جدا مخالفم که شما این‌طور به تحقیر از او یاد کنید. نفى او نفى خود من هم هست. او در میدان نبرد با گاو، یک هنرمند واقعى است. چنان است که گویى یک سناریو را اجرا مى‌کند. با همان تسلط و با همان مهارت.

به خوبى مى‌داند که چگونه انتظار بیست یا سى‌هزار تماشاگر را بالا ببرد. آنان را توى چنگ خود دارد. و این، از عهده هر کس ساخته نیست. گویى نه با گاو که با تماشاگران است که بازى مى‌کند. مانند شطرنج‌باز مغرورى که به هنگام چیدن مهره‌ها، محض شور دادن به بازى، رجز مى‌خواند و به حریفش مى‌گوید کدام خانه مى‌خواهى ماتت کنم، به گاو بى‌زبان مى‌گوید کوچولو، توى این میدان در کجا مى‌خواهى زانوانت را به خاک بیاورم. و به راستى نیز همین کار را مى‌کند. این از آن ریزه‌ کاری‌هایى است که در جایگاه تماشاگران هر کسى متوجهش نمى‌شود.

زنى زیبا و اشرافى با کلاه پردار، تورى روى صورت و دوربین دوچشمى در دست، کنار مردى از هم‌طبقه خودش به نام شوهر، در جایگاه نشسته است. گاوباز قهرمان بازى را لفت مى‌دهد و مى‌دهد. گاو را مى‌چرخاند و دنبال خویش از اینجا به آن‌جا مى‌برد. پیکاسو گویا این صحنه‌ها را ندیده بود که مى‌گفت عصر ما عصر دلمردگى است.

پیکاسو از جنگ داخلى اسپانیا که به شکست ملت انجامیده بود، شکست خورده و نومید بیرون آمد. چه بس نویسندگان و شعرا مى‌آیند و از این صحنه‌هاى شورانگیز براى داستان‌هاى خود الهام مى‌گیرند. ناگهان شمشیر جان‌ستان قهرمان، توى هوا که هنوز روشن است برق مى‌زند و روى گردن ستبر گاو مى‌نشیند. درست در نقطه شاغولى بالاى سینه که جایگاه قلب او است.

0/5 (0 دیدگاه)