توضیحات

                                         کتاب دخیل بر پنجره ی فولاد

                              معرفی کتاب دخیل بر پنجره ی فولاد

درباره ی کتاب دخیل بر پنجره ی فولاد

در مجموعه حاضر شانزده داستان کوتاه از “امیرحسن چهل تن” از دو مجموعه “دخیل بر پنجره فولاد” و “صیغه” درج شده است. تقریبا همه داستان های این مجموعه از دید هوشیار و قضاوت کننده یک کودک روایت می شوند. در داستان های مجموعه “دخیل بر پنجره فولاد” نویسنده درگیر خاطرات دوران کودکی است. داستان های این مجموعه تک گویی غربتناک کودکانی است که با از دست دادن عزیزی، بخش مهمی از معنای زندگی شان بر باد می رود. راوی داستان های مجموعه “صیغه” در خانواده ای “دست به دهن” می زید و در هر برخورد با هراس های اجتماعی و فقر اقتصادی، زخمی تازه بر می دارد.

بخشی از کتاب دخیل بر پنجره ی فولاد

دلم می خواست بیاید بالا ، مثل آنوقت ها . بدون صدا و آنقدر آرام که اصلا نفهمی . حتا وقتی دستگیره در را می پیچاند و می آمد تو با آن دو چشم همیشه اشک آلوده ی مشکی می نشست رو برویت ، نمی فهمیدی ؛ یعنی اگر سرت پایین بود و مثلا مشغول مطالعه بودی . دلم می خواست بیاید بالا . بیاید بالا که حرف بزند . و تو نفهمی . و سرت را مدام تکان بدهی و لبخندی هم بزنی و یکی دو بار هم دست هایت را توی هوا تکان بدهی …
………………..
سفره رو توی ایوون پهن کرده بودن. عمه فاطی همینطور با بادبزن خودشو باد می زد. خداوند چه قوتی به مچ دست این پیرزن داده بود . مثل دسته ی هاون توگودی چارقدش می چرخید. مشدی هنوز نیامده بود.من دل تو دلم نبود. چرا که می ترسیدم یه دعوا و مرافعه حسابی راه بیفته . ننه م زیر بار نمی رفت. اگه مشدی زیر می رفت و رو میومد تو پاشنه ی در جیغ می کشید که « این وصله ها به ما نمی چسبه . یحیی و دله دزدی !! اونم از نخلسون تو مفلس! راوی سنی بوده جونم»…
0/5 (0 دیدگاه)