توضیحات

                                                                                 کتاب رقص در باران

                                                             معرفی کتاب رقص در باران

کتاب حاضر مجموعه ای از داستان های کوتاه فارسی است که با محتوا، سبک و فضایی متفاوت روایت شده اند و می توانند در یک کنار هم فرصتی را برای لذت بردن طیف متنوعی از خوانندگان فراهم آورند.

گزیده ای از کتاب رقص در باران

ماه و مه

راه دیگری نبود. باید می رفتم. بسیار فکر کرده بودم. با این فکر بزرگ شده بودم. بیرون، هوا سرد بود. شب بود. آسمان پر از ستاره بود. نشسته بودم روی صندلی و به آیدا فکر می کردم. موهاش مثل موهای مادرش طلایی بود. خودش می گفت «به رنگ خوشه های گندم» حتمن او هم به من فکر می کرد. به تنهایی ام. و دلش به حالم می سوخت. و شاید به شوهرش می گفت «ببین احمد؟ اگه.. اگه اجازه بدی دو، سه روزی برم پیش پدرم.. خیلی وقته که ندیدمش..» و شاید هم احمد می گفت« تو که تازه از پیشش برگشتی»

– «اون که دوماه قبل بود!»

احمد از روی عینکش به او نگاه می کرد و پس از مکث کوتاهی می گفت «خب حالا باشه برای یه فرصت دیگه» و چشم می دوخت به روزنامه اش. آیدا خیره می شد به پنجره. شیشه های پنجره از چند جا ترک برداشته بود و سرما از در و دیوار به داخل اتاق می خزید. هوا سرد شده بود. بلند شدم و درجه بخاری را زیاد کردم. یک استکان چای ریختم. عادت داشتم زیاد چای بخورم. لیدا، زنم می گفت «این طور که تو چای می خوری باید چایی را لوله کشی کنیم» و من می خندیدم. آیدا هم می خندید.

0/5 (0 دیدگاه)