توضیحات
کتاب شاهزاده خوشبخت و داستانهای دیگر
معرفی کتاب شاهزاده خوشبخت و داستانهای دیگر
کتاب شاهزاده خوشبخت و داستانهاى دیگر معروفترین و محبوبترین اثر نویسنده و نمایشنامه نویس ایرلندی اسکار وایلد، شامل نه داستان کوتاه است که با زبانی زیبا و غیرمستقیم، صفت بخشندگی، ایثار و دوست داشتن را تحسین و از وضع اجتماعی ناعادلانه
یعنی وجود طبقات بسیار مرفّه و بسیار فقیر انتقاد میکند.
شاهزاده خوشبخت داستانی است روان که در آن اسکار وایلد از دیدار پرندهای زیبا با تندیسی مشهور با عنوان شاهزاده خوشبخت نوشته است. ولی این شاهزاده هیچوقت در واقعیت مزه خوشبختی را نچشیده
است. مجسمه این شاهزاده در میدان اصلی شهر گمارده و به یاقوت سرخ و بدنهای از جنس طلا آراسته شده است. به همین سبب
است که مردم این مجسمه را اسطوره خوشبختی میدانند.
فقط پرستویی که گاهی اوقات برای استراحت بر روی آن مینشیند متوجه گریههای شاهزاده میشود. پرنده و مجسمه با واقعیتهای زندگی مردم عادی رو به رو میشوند و به یاری آنها میشتابند. برای همین به مرور زمان یاقوتها و سنگهای قیمتی شاهزاده به
وسیلهی پرنده به مردم مستمند و فقیر داده میشود.
اسکار وایلد از شاعران و نویسندگانی است که همه اعضای خانوادهاش از چهرههای شناخته شده ادب و هنر زمان خود بودند. آنچه قصههای این کتاب را از دیگر افسانهها متمایز میکند زاویه دید تحلیلی و پنجه در افکندن با پرسشهای انسان امروز است که وایلد آن را
به درستی به تصویر کشیده است.
در بخشی از کتاب شاهزاده خوشبخت و داستانهاى دیگر میخوانیم:
هر بار که جوان ماهیگیر به دریا مىرفت، دختر دریا را صدا مىزد. دخترک به سطح آب مىآمد و برایش آواز مىخواند. در این هنگام ماهیان عظیمالجثه به دور و بر او شنا مىکردند و مرغان دریایى در اطراف سرش به پرواز در مىآمدند.
و دخترک آوازهایى بسیار عجیب و متنوع مىخواند، زیرا او مىدانست ساکنین دریا از چه آهنگهایى لذت مىبرند و موضوعهایى از این قبیل انتخاب مىکرد: «گلههاى خود را از غارى به غار دیگر مىبرند در حالى که نوزادان گله را بر دوش خود حمل مىکنند یا حیوانات
ریش سبز و سینه پشمالو که هنگام عبور سلطان، در بوقهاى پیچاپیچ مىدمند، قصر سلطان یکپارچه از عنبر ساخته شده و بامش از
زمرد شفاف صیقلى شده و تخته سنگى از مرجان بر بام قصر مىدرخشد.»
دختر دریا آوازهاى دیگرى نیز مىخواند: «بالن»هاى بزرگ از دریاهاى شمالى سرازیر مىشوند و قطعات یخ به لباسهایشان آویخته دارند، دخترکان دریا که چنین داستانهاى عجیب و شورانگیز تعریف مىکنند ممکن است باعث غرق ماهیگیران بشوند و کسبه و
ماهیگیران مجبورند گوشهاى خود را با موم محکم ببندند تا صدایشان را نشنوند چه در غیر این صورت از شنیدن آواز دخترکان دریا
آنچنان از خود بیخود مىشوند که دور نیست خود را در اقیانوس افکنده و غرق گردند. دخترکان دریا روى کفهاى سفید دریا دراز کشیده و
آغوش خود را به سوى ملوانان مىگشایند تا ایشان را در بغل بگیرند و شیرهاى دریایى براى دفاع از دختران، خم شده و در کمین نشستهاند…»
در تمام مدتى که دختر دریا آواز مىخواند، ماهىهاى مختلف کوچک و بزرگ، از اعماق دریا به سطح آب مىآمدند تا صداى دلپذیر او را بشنوند و چون ماهیگیر تور خود را به دریا مىانداخت و آنها را صید مىکرد. و وقتى قایقش مالامال از ماهى مىشد، دختر دریا در آب
فرو مىرفت و در حین فرو رفتن باز لبخند مىزد.
با وجود این، هرگز دلش نمىخواست به جوان ماهیگیر نزدیک شده و تا حدى که دستش به بدن او برسد، جلو رود. گاهى اوقات ماهیگیر او را صدا مىزد و به او التماس مىکرد که نزدیکتر آید، ولى دختر دریا به این کار رغبت نداشت. از این رو هر وقت که ماهیگیر درصدد
گرفتن او برمىآمد، دخترک در آب غوطه مىخورد و تمام روز از نظرش ناپدید مىشد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.