توضیحات
کتاب گراف گربه
معرفی کتاب گراف گربه
مروری بر کتاب گراف گربه
در کتاب گراف گربه، همیشه از راهی که میآید، کسی میرود، هادی تقی زاده سعی داشته، کشوری مثالی را ترسیم کند که از میان آتش جنگی میهنی میگذرد و اسیر سیستمی میشود که ظاهراً دموکراتیک، اما از دورن، خفقانآور و پوسیده است.
جغرافیای «گراف گربه» اگرچه مکانی غیرواقعی است، اما زادهی ارادهای است که اشتیاق مردم را بهجانب تباهی سوق داده است؛ نمونهای از اشکال استبداد دموکراتیک که استثمارگران برای کشورهای جهان سوم و بهویژه کشورهای خاورمیانه تدارک دیدهاند.
در نگارش کتاب گراف گربه، خیالپردازی و رؤیاسازی نقشی اساسی داشته و بدیهی است مکانی که اتفاقاتی چنین فرا واقعی و دور از دست، در آن بهوقوع میپیوندد، «مکانی واقعی» نیست و در واقع، دیگر مکانی در حوزهی تخیل است.
تمامی دنیاها به یکدیگر وابستهاند و خالقی مشترک دارند. حتی در علوم مذهبی نیز از موجوداتی سخن رفته است که در ساحت زمانی و مکانی دیگری زندگی میکنند، ساحتی که بهندرت با زندگی آدمیان تداخل پیدا میکند.
بر اساس داستانها و فرمایشات کتب مذهبی: «سلیمان نبی» یگانه پیامبری بوده است که در زمان فرمانروایی ایشان، که در سالیان نامعلوم اتفاق افتاده، ما از اختلاط لایهها خبر یافتهایم. این دوره یگانه دورهای بوده که «میلوژ» میتوانست از آنجا «عکس چهارم مارتا» را بهعنوان هدیه با خود بیاورد. در این بخش از اثر، داستانهای مذهبی با باورهای اجتماعی در فرهنگ عامه و تصورات علمی درهم آمیخته است و ماجرای داستان روی این بستر حرکت میکند.
در کتاب گراف گربه مبحث ظهور «منجی» بهصورت اصلی پذیرفتهشده، مورد کنکاش قرار گرفته است. اعتقاد به منجی بهعنوان یگانه راه رستگاری بشریت، یگانه اصل امیدواری امیدواران جهان بهشمار میرود. ظهور ایشان باعث اتحاد و آزادی تمامی نژادها و انواع موجود در کائنات است.
درواقع، کتاب گراف گربه، همیشه از راهی که میآید، کسی میرود، «اثر هشداردهندهای» برای ملتهای منطقه در وضعیت مخاطرهآمیز کنونی است.
هوا رو به تاریکی میرفت. باران نمنم میبارید. توی آسانسور، پوشه را از درون پاکت بیرون آوردم و پروندهی ساختمان «کیا» را از سه پروندهی دیگر، که دربارهی چند مورد کودکآزاری معلمها در چند مدرسهی پایینشهر در سال 1349، سال تولد من؛ 1355، سال مرگ پدربزرگ پدریام؛ و سال 1361، سالروز فوت قاتل زنجیرهای، کریم سماورساز، بود، جدا کردم.
بستههای کاغذ را کف آسانسور انداختم و آمدم بیرون. در آپارتمان را باز کردم و وارد شدم. قوری چای را گذاشتم روی آتش و یک برش لیموترش تویش انداختم. پشت میز نشستم و شروع کردم به بررسی دوسیهی ساختمان مدرسه. به زنم، که چند ماهی دستیارم شده بود، گفتم: «بالاخره پروندهی ساختمون رو پیدا کردم!»
پرسید: «چیز دندونگیری هم توش هست؟»
«هنوز بررسیش نکردهم، اما بیهیچ هم نباس باشه. پونزده هزار تا برام آب خورده. »
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.