توضیحات

                                                                                 کتاب بعد از آنا

                                                              معرفی کتاب بعد از آنا

این کتاب، روایتی از زندگی خانوادگی دکتر آلدرمن است که پس از هفده سال با ورود غیرمنتظره آنا، دختر همسر دومش، کسی که گمان می‌کردند برای همیشه از دست داده‌اند، حوادث تلخ و مبهمی اتفاق می‌افتد. زندگی آن‌ها به‌گونه‌ای نابود می‌شود که برای هیچ‌کس قابل‌تصور نیست و نشان می‌دهد به همان اندازه که خانواده می‌تواند بستری برای رشد و شادی باشد، می‌تواند به بدترین کابوس زندگی نیز تبدیل شود.

بخشی از کتاب بعد از آنا

نوآ، خبر خوش!» مگی روی چمن‌های سایه‌روشن‌دار به سمت نوآ دوید که در حال کاشتن بوته‌های رز در امتداد حصار پشتی بود. باعجله از کنار کیلب رد شد که نزدیک تاب‌ها در آن‌طرف حیاط‌خلوت داشت از گربه‌شان، رالف خرابکار۲۲ فیلم می‌گرفت.

«چی شده؟» نوآ برگشت، موهایش را عقب زد که مثل پوشال ماسه‌ای– بلوند ضخیمی بود که تلألویی نقره‌ای‌رنگ در شقیقه‌هایش داشت. چهل‌وسه سال داشت و مگی عاشق نشانه‌های پیری در او بود. مثل چین‌وچروک پنجه‌کلاغی اطراف چشمانش که آبی بسیار هوشمندانه‌ای بود و از هم فاصله داشت. او بینی قلمی‌ای داشت و نیشخندی که وقتی تو را بهتر می‌شناخت، راحت‌تر پدیدار می‌شد.

«حدس بزن چی شده؟» مگی، با انبوهی خبر، به او رسید. «آنا زنگ زد! قراره جمعه ببینمش.»

«آنا زنگ زد؟» چهره نوآ گشاده شد. بیل را در زمین فروکرد. «خدای من، فوق‌العاده‌ست، عزیزم!»

«می‌خواد من رو ببینه. مثل‌اینکه فرصتش رو پیدا کردم!»

«عالیه! بیا اینجا.» نوآ مگی را بلند کرد و چرخاند.

«فوق‌العاده‌ست، مگه نه؟ وووهوو!» مگی کمی رقصید، دستان نوآ را محکم گرفته بود. «معرکه‌ست!»

«باید جشن بگیریم! چطوره برای شام بریم بیرون؟ نوشیدنی سفارش بدیم.»

«روز عید پاک؟» مگی دوباره خندید.

«اوه، درسته. یادم نبود.» نوآ مگی را بغل کرد و به‌سویشرتش فشرد که بوی خزه تورب می‌داد.

«عزیزم خیلی برات خوشحالم. لیاقتش رو داری، واقعاً داری.»

«امیدوار بودم این اتفاق بیفته و افتاد! نمی‌تونم هضمش کنم. معجزه‌ست. قسم می‌خورم.» مگی صورتش را در سینه نوآ فروبرد و سعی کرد دوباره گریه نکند. «همیشه امیدوار بودم به دیدنم بیاد.»

 

0/5 (0 دیدگاه)