توضیحات
معرفی کتاب دن کامیلو و جوانان سرکش
«پاشنهٔ آشیل پپونه نامش میکله بود، جوانی سرکش با دستانی مثل بیل و موهایی چنان بلند که آدمی را به یاد درختان اقاقیایی میانداخت که در اثر هرس هرروزه، تبدیل به تنهای کلفت با کپههایی خندهدار از شاخ و برگ بر سرشان میشوند. میکله سوار بر موتورسیکلتی مجهز به خورجینی شبیه خورجین گاوچرانها، مزین به میخکوبی و آویز گشت میزد و کتی چرمی میپوشید که یک اسکلت سفید و کلمهٔ «زَهر» بر آن نقش بسته بود.
میکله، ملقب به زهر، کوچکترین پسر رفیق پپونه، و تنها فرد موبلند دهکده بود. به رغم این احوال، کار خودش را پیش میبرد، چون مغزی داشت که به کمک آن به نحوی کارآمد نیروی گاومیشآسای خود را بهکار میبست. زهر سردستهٔ انگشتشمار موبلندهای درهٔ رود پو بود و وقتی او و دارودستهاش در منطقه میگشتند، زمین به لرزه درمیآمد.
تغییر عمدهٔ دیگری هم در قلمرو کلیسای دنکامیلو رخ داده بود: خانمی جوان که از کلانشهر به دهکدهٔ کرانهٔ رود پو آمده بود تصدی داروخانهٔ پیلِتّی پیر را به عهده گرفته بود، و شوهر پزشکش، به نام بونیونی، را هم با خود آورده بود.
و اما پپونه، مقر حزب کمونیستش را به یک مرکز تجاری بزرگ تبدیل کرده بود که در آن همه نوع خودرو، موتورسیکلت، و لوازم برقی میفروخت. بیشتر سرمایهٔ اولیهٔ کسب و کارش را رفقای حزبیاش در اختیار او قرارداده بودند که استدلال او ترغیبشان کرده بود: «اگه طبقهٔ کارگر امروزی به خودرو، ماشین لباسشویی، تلویزیون، یخچال و غیره نیاز داره، باید خودمون این وسایل رو به خودمون بفروشیم. به این ترتیب سودش در دست طبقهٔ کارگر میمونه چون درآمد فروشگاه بین مشتریانش تقسیم میشه.»
نه دکتر بونیونی و نه همسر داروسازش رفیق یوله، هیچیک این فروشگاه را تأیید نمیکردند. شورای محلی حزب آن دو را فعالانی بسیار کارآمد میدانست و مقدمشان را در هیئتمدیرهٔ شورا مشتاقانه گرامی داشته بود. از نظر هردوی آنها مرکز تجاری فقط تمایلات بورژوایی را در میان طبقهٔ کارگر تشدید میکرد و شور انقلابی را در آنان میکشت.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.