توضیحات
معرفی کتاب بره ای که گرگ شد
گوسفندها هى مىمردن و مىمردن، هى کمتر و کمتر مىشدن، تا اینکه جز چند تا گوسفند براى چوپونه باقى نموند، و چون از این
چندتا گوسفند هم شیر کمترى، گوشت کمترى، پشم کمترى گیر چوپونه میومد، چوپونه روز به روز بیشتر از کوره در مىرفت و روز به روز دیوونهتر و بىرحمتر مىشد…
چوپون بىرحم تازیونه خارنشونش رو دست مىگرفت و سگهاش رو کیش مىداد و گوسفندهاى بیچاره رو از این کوه به اون کوه، از این دره به اون دره دنبال مىکرد. بین گوسفندها یه بره هم بود. چوپونه این زبون بسته رو هم مىدوشید و مىخواست ازش شیر بیست تا
گاومیش رو در بیاره. اما مگه مىشد؟… چونکه بره زبون بسته بره بود، ازش یه قطره شیر هم در نمیومد، و چوپونه، از همه بیشتر هم از
دست این نیم وجب بره کوک بود…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.