توضیحات

                                                                       کتاب رویا فروش

                                                               معرفی کتاب رویا فروش

                                 مروری بر کتاب رویا فروش

آدام پير (رويافروش) و فيليپ، 15 سال بعد از وقوع جنگ سوم جهاني كه چهره ي دنيا را دگرگون كرد، براي خلق جهاني بهتر به سمت گالو رهسپار مي شوند. آن دو به منظور تحقق خواسته شان علاوه بر جستجوي دروازه ي ورودي اين دنياي زيرين مخفي و تاريك، به پنج نفري كه آدام، معلم دوران كودكي شان بوده و از نيروهاي ناشناخته اي برخوردارند، نيز احتياج دارند؛ از اين رو با وجود تحت تعقيب بودن توسط نيروهاي امنيتي به دنبال راهي براي برقراري ارتباط با آن ها مي گردند.

این رمان مهيج و خواندني است تا آن جا كه مخاطب را در فضاي روياگون و جادويي خود غرق كرده و بي وقفه او را به دنبال ماجراهاي خود مي كشاند.

نيروي آدام ذهن فيليپ را قلقلك مي داد، فيليپ فورا حضورش را حس كرد، چرتش پاره شد و با تكان اندكي به خود آمد. پارچه را از روي صورتش پايين كشيد و به اطراف نگاه كرد. نگاه او و روبرت در هم گره خورد. پيش از اين يك بار همديگر را ديده بودند، فيليپ سايه ي روبرت را و روبرت از ميان چشمان سايه ي خويش، فيليپ را ديده بود.

همان جا ايستاد، انگار خشك شده باشد. با خود فكر كرد چگونه امكان دارد دوست و دشمنش با هم دوست باشند. نتيجه واضح بود. آدام نيز دشمن او بود. آدام بعد از طي مسافت اندكي ايستاد و گفت: «توضيح مي دم؛ فكر كنم شما يك بار باهم روبرو شده باشيد، يه حقه ي قديمي، از اول هم فكرشو مي كردم كه نتونن تو رو به راحتي بيارن پيشم. به همين خاطر خودم شخصا براي پيدا كردنت اقدام كردم. حقه اي كه زدي جالب بود ولي انقدر گمراه كننده نبود كه متوجه موضوع نشم…»

لبخندي زد و ادامه داد:

«نه براي پيرمردي مثل من…»

روبرت گفت: «پس تو از ماجرا اطلاع داري!»

آدام: «معلوم بود اونا نميتونن تو رو بگيرن و تو يه سايه از خودت ساختي و جايگزين خودت كردي. وقتي فيليپ داشت به من در مورد كوبش نگاه سايه توضيح مي داد متوجه شدم كه تو جات امنه و داري با فيليپ شوخي ترسناكي مي كني. البته عدم تابش تارنار هم تاييد نهايي براي فرضيه ام بود. ديدي كه فقط يك درخشش موقتي داشت و نشون داد اوني كه اونجا آوردنش تو نيستي.

درنهايت تصميم گرفتم خطر كنم و بيام دنبالت اونم توي قلب قلمرو دشمني كه آرزويي جز دستيابي به من نداره.»

 

0/5 (0 دیدگاه)