توضیحات

                                                                                   کتاب ِاروسیا

                                                                           معرفی کتاب ِاروسیا

                                                                مروری بر  کتاب ِاروسیا

آدم‌هایی هم هستند که پس از مرگ عاشق می‌شوند و ازقضا جمال آقا آخرینشان نیست. گناه جمال آقا صبوری‌اش است. می‌خواهد اوضاع دنیا کمی آرام شود و آنگاه شروع کند به زندگی کردن. از بخت بد او و مریخی و نگار و رحیم و اقدس، حال روزگار همیشه همین‌قدر
ناخوش بوده و انگار انگیزه‌ای هم برای روبه‌راه شدن ندارد. قاسمی به همه می‌گوید تنها راه رهایی این است که آدم‌ها همدیگر را
دوست داشته باشند، برای همین بنگاه همسریابی راه می‌اندازد، ولی در این میان خودش هم ناخواسته در کمیّت دوست داشتن دچار زیاده‌روی می‌شود و همه می‌دانیم که توجه به کمیّت چقدر از کیفیت کار می‌کاهد. آدم‌های کمی هستند که در عاشقی دچار افراط و
تفریط نمی‌شوند. این داستان درباره آن تعداد انگشت‌شمار نیست. اِروسیا هم مانند همه رویدادهای جدی دنیا طنز است.
درباره کتاب ِاروسیا

احمد هاشمی در کتاب اروسیا، ماجرایی کاملا جدی را با زبانی طنزآمیز روایت می‌کند. ماجرای کتاب اروسیا با مرگ جمال آقا آغاز می‌شود. مردی که به نظر می‌رسد بر اثر استعمال جنس نامرغوب از دنیا رفته باشد. هرچند دور و بری‌های او این حرف را باور نمی‌کنند و او را در تشخیص جنس خوب از بد، خبره می‌دانند. بهرحال، راوی داستان، که کارمند یک شرکت همسریابی است، مریخی، دوستان جمال آقا و حتی خودش که باورش نمی‌شود مرده است، در پی این هستند که علت واقعی مرگ جمال آقا را پیدا کنند.

بخشی از کتاب ِاروسیا

جمال آقا در شصت‌سالگی بر اثر کهولت سن اوردوز کرد و مرد. در روزی که در عراق سیصد نفر بر اثر یک حمله انتحاری تلف شدند. این خبر را همهٔ اهالی کوچه اَرس باور کردند، اما مرگ جمال آقا خبری نبود که به‌راحتی باور کنند، حتی با وجود شایعهٔ پخش مواد مخدر ناخالص و کشنده در شهر. از جمال آقا بعید بود نفهمیده باشد چه جنسی مصرف می‌کند. آن مرحوم خودش یک آزمایشگاه سیار بود. هر ماده‌ای را که بو می‌کشید، میزان خلوصش را با آنالیز تحویل می‌داد.

در خانهٔ این عزیز تازه درگذشته،‌ هفت هشت نفری دور میّت نشسته‌ایم؛ من و مریخی و چند تا از جوانان بیکار و بی‌عار محله. هرکسی خاطره‌ای تعریف می‌کند. جماعت سوگوار سعی می‌کنند حین ذکر مناقب صورتشان را کمی کج کنند و شمایل گریه به خودشان بگیرند. تلاشی که دربارهٔ هیچ‌یک از حضار به نتیجهٔ نهایی ختم نمی‌شود؛ دریغ از دو قطره اشک. ایراد از خاطراتی است که تعریف می‌کنند، وگرنه در این شرایط روحانی که میّت جلویمان دراز شده، تا اسم جمال آقا بیاید چند نفر باید از حال بروند. در خاطره‌ها جمال آقا یا حضور ندارد یا حضورش در حد یک تماشاچی است که دارد چرت مرغوب می‌زند

 

0/5 (0 دیدگاه)