توضیحات
کتاب دختر کشیش
معرفی کتاب دختر کشیش
شخصیت اصلی رمان دختر کشیش دوروتی نام دارد او که دختر کشیش است از کودکی تحت تعالیم سخت مذهبی قرار گرفته و این موضوع در وجود او نهادینه شده است؛ البته دوروتی پا را از تعالیم مذهبی فراتر گذاشته و برای خود محدودیتهای بیشتری در نظر
میگیرد. به عنوان مثال؛ او حاضر نیست با مردی که دوست دارد ازدواج کند چراکه تمایلی به انجام وظایف زناشویی ندارد و آن را تقبیح
میکند. از طرف دیگر، در ابتدای رمان جایی اشاره میشود که دوروتی به هنگام دعا حواسش پرت میشود، سنجاق سرش را در آورده
و در بازوی خود فرو میکند تا خود را مجازات کرده و حواسش را به دعا و مراسم مذهبی جمع بکند.
جورج اورول در یکسوم ابتدایی کتابِ خود به زندگی روزمرهی دوروتی میپردازد و ما را با زندگی و افکار او آشنا میکند. این توصیفات صرفاً مقدمهای است تا ما را برای بحران میانهی داستان آماده میکند. روزی دوروتی چشمان خود را باز میکند و خود را میان شهر لندن
مییابد و حافظهی خود را از دست داده است. دوروتی به مرور حافظهی خود را به دست میآورد اما خلأیی در ذهنش باقی میماند و
نمیداند که چرا و چگونه سر از این شهر در آورده است. درست در همینجاست که مسیر زندگی دوروتی 28 ساله برای همیشه تغییر
میکند و او مجبور میشود پا به دنیایی بگذرد که افکار او را دستخوش تغییرات بزرگی میکند
.
مروری بر کتاب دختر کشیش
چهره بىرنگ دوروتى بىرنگتر شده بود و احساس مىکرد میلى به صبحانه ندارد. نامه را در جیبش فرو کرد و به اتاق غذاخورى رفت. اتاقى کوچک و تاریک که به نحو ناخوشآیندى روى آن کاغذ دیوارى کشیده بودند و اثاثه آن مانند اثاثه سایر اتاقهاى خانه کشیش از
تهماندههاى سمسارىها بود. اثاثه اتاق البته زیبا بود ولى آنقدر مستعمل شده بود که تعمیرشان نیز ممکن نبود و صندلىها به قدرى
موریانه خورده بود که تنها زمانى جرأت نشستن روى آنها را مىکردى که از ماهیت و کیفیت صندلىها اطلاع نداشته باشى.
– این طور نبود که کشیش بدى باشد، خیر، مانند دیگر کشیشان بود. در اجراى وظایفى که به عهده یک کشیش قرار داشت فوقالعاده صادق بود، شاید کمى هم صادقتر از حدودى که یک کشیش در منطقهای کوچک چون نایپ هیل باید باشد. خدمات کلیسایى خود را در
حد مطلوب عرضه مىداشت، زیباترین خطبهها را موعظه مىکرد و هر چهارشنبه و جمعه در ساعات پیش از طلوع آفتاب از خواب
برمىخاست و براى مراسم عشاى ربانى آماده مىشد. اما هر کشیشى در خارج از چهاردیوارى کلیسا وظایفى بر عهده دارد که او نسبت به آنها کاملاً بیگانه بود.
دوروتى در خوابى بىرؤیا با این احساس که از میان مغاکى عظیم بیرون کشیده مىشود و هر لحظه بر شدت نور افزوده مىگردد با نوع خاصى از آگاهى و هوشیارى بیدار شد.
چشمانش هنوز بسته بود، اما به هر حال پلکهایش حجاب قدرتمندى در برابر نور نبود و سپس بىاختیار شروع به پلک زدن کرد. از آنجا که خوابیده بود به خیابان نگاه مىکرد خیابانى دنگ گرفته اما زنده و سرحال با فروشگاههاى کوچک و خانههایى تنگاتنگ با امواج
انسانى، ترامواها و اتومبیلهایى که از هر دو سوى خیابان در حرکت بودند.
اما با این حال به طور کامل نمیشد گفت که او به خیابان نگاه مىکرد، زیرا آنچه را که در برابر چشمان خود مىدید اعم از انسانها، ترامواها و اتومبیلها، قابل بازشناسایى براى او نبود، او درنمىیافت که اینها موجوداتى در حال حرکت هستند، حتى موجودیت آنها را
حس نمىکرد. او تنها نگاه مىکرد، همانطور که یک حیوان نگاه مىکند: لاادراک و تقریبا بدون هوشیارى. هیاهوى برخاسته از خیابان
همهمه مردم، بوق اتومبیلها، چرخش سنگین آهن بر روى ریل که چون جیغ به گوش مىرسید در مغزش جارى بود ولى همه این
اصوات تنها بازتاب فیزیکى داشت نه بیشتر. مشاهداتش فاقد اسم بودند و نامى نداشتند که موجودیتشان را بشناسانند، درکى از زمان
و مکان نداشت، درکى از بدن خویش یا حتى موجودیت خویش نیز نداشت.
معهذا به تدریج قوه ادراکش تیزتر و تیزتر شد. جریان اشیاى متحرک از مرز چشمانش گذشته و به صورت تصاویرى جدا و بىارتباط از یکدیگر به مغزش جارى شد. حال شروع به نگاه کردن به شکل اشیا کرد و البته هنوز آنچه مىدید فاقد نام و هویت بود. از برابر دیدگانش
یک چیز باریک و کشیده عبور کرد. به نظرش آمد که روى چهار چیز دیگر عبور مىکند و به دنبال خود یک شىء مربع شکل را مىکشد و این شىء مربع شکل بر روى دو دایره متعادل قرار داشت. دوروتى عبور این شىء را مىدید و به ناگاه و خودکار یک کلمه به مغزش خطور
کرد، این کلمه «اسب» بود. کلمه اسب از مغزش محو شد لکن دیگربار با ترکیب کاملترى به مغزش بازگشت «آن یک اسب بود» و به
دنبال آن کلمات دیگرى جارى شدند «خانه»، «خیابان»، «تراموا»، «اتومبیل»، «دوچرخه» و ظرف چند دقیقه بعد براى آنچه در برابر
چشمانش قرار مىگرفت، نامى داشت. او کلمات «مرد»، «زن» را بازشناسى کرد و به مفهوم آنها اندیشید و حال مىتوانست تفاوت
میان موجود جاندار و بىجان را تشخیص دهد، تفاوت میان انسان و اسب و مرد با زن را دریابد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.