توضیحات

                                                              کتاب سرگذشت مورو

                                               معرفی  کتاب سرگذشت مورو   

این کتاب داستان تاریخی حیرت انگیز، متاثر کننده و بسیار جذابی را در خود جای داده است؛ ماجرای تاجر و بازرگانی که ناگزیر به برده ای مبدل می شود و حتی نامش را هم از دست می دهد. او برای رسیدن به آزادی رنج و سختی بسیاری را متحمل می شود و حوادث و اتفاقاتی را پشت سر می گذارد که ممکن است از دید خواننده چیزی جز خیال و اغراق به نظر نرسد اما حقیقت آن است که همه آن چه در سرگذشت مورو شرح داده شده از واقعیت نشات گرفته است.

گزیده ای از   کتاب سرگذشت مورو

هنوز یادم هست که چه طور گریه می کردند، چه طور سینه های استخوانی شان روی سینه ام می لرزید، و چه طور نفس گرمشان روی گونه هایم می دمید. وقتی به گذشته نگاه می کنم، با خود می گویم که چه طور جرات پیدا کردم آنها را رها کنم و بروم. در هر صورت این کار را کردم. بعضی چیزها هست که نمی شود درست توضیحشان داد.

به دنبال برده های دیگر سوار کشتی شدم. بعضی هایشان را در کاروان اسب سواران در دوکالا یا سینگانا گرفته بودند. بعضی هایشان را هم خانواده هایشان در ازای مالیات به پرتغالی ها فروخته بودند. اما اکثریت آنها (صد و سی نفر در آن کشتی) بدون آنکه پولی بگیرند، فقط در ازای وعده ی یک وعده غذا در روز، تسلیم شده بودند.

در نهایت، چه آنها که فروخته شده بودند و چه آنها که دستگیر شده بودند، و چه آنها که خود را تسلیم کرده بودند، همگی سوار کشتی شدیم. یکی از سربازها من  را به عرشه ی پایینی برد. آنجا من را با زنجیر به مردهای دیگر بستند. روبرویمان یک ردیف زن بود و بین ما کودکان قرار داشتند. در یک سر عرشه اسطبل حیوانات قرار داشت و در سر دیگرش صندوق هایی پر از غذا. و همه جا، همه جا، از بوی تعفن اسارت و مرگ آکنده بود.

0/5 (0 دیدگاه)