توضیحات
کتاب با خودت خوب باش،انسان زیبا
معرفی کتاب با خودت خوب باش،انسان زیبا
کتاب با خودت خوب باش، انسان زیبا
بیهان بوداک در کتاب با خودت خوب باش، انسان زیبا به ما میآموزد تا قدمبهقدم از «من ناسالم» خود دور و به «من سالم» نزدیک شویم. از این طریق، یاد میگیریم که خودمان را بیشتر دوست داشته باشیم، ارزش واقعیمان را درک کنیم و در روابطمان با دیگران بالغانهتر عمل کنیم.
دربارۀ کتاب با خودت خوب باش، انسان زیبا
در درون هر انسانی دو «من» وجود دارد: «من سالم» و «من ناسالم». تسلط هر یک از این «من»ها بر دیگری، وضعیت روحی خاصی را برای ما ایجاد میکند. اگر «من ناسالم» بر وجود ما چیره شود، افکار سمی زندگیمان را فرا خواهد گرفت. در چنین شرایطی نمیتوانیم خود را دوست داشته باشیم، هر اتفاق بدی که رخ دهد، خودمان را مقصر میدانیم و بابت آن خود را سرزنش میکنیم، حتی اگر واقعاً مقصر نباشیم. با وجود چنین احوالی، برقراری ارتباط سالم با اطرافیان برایمان بسیار دشوار میشود و در روابط سمی و اشتباه قرار میگیریم. احساس بیارزش بودن وجودمان را فرا میگیرد و به اضطراب دچار میشویم؛ اضطرابی مزمن که به مرور به بخشی از شخصیت ما تبدیل میشود و رهایمان نمیکند. برای نجات یافتن از چنین مصائبی، باید تلاش کنیم تا «من سالم» را در درونمان کشف کنیم و به آن نزدیک شویم.
بیهان بوداک در کتاب با خودت خوب باش، انسان زیبا میکوشد تا راهکارهای کشف «من سالم» را به ما آموزش دهد. بوداک معتقد است که برای یافتن «من سالم» بهجای توجه بر جهان پیرامون، باید تمرکزمان را بر خود معطوف کنیم. عوامل زیادی در شکلگیری شخصیت ما تأثیر گذاشتهاند؛ نحوۀ رفتار خانواده، رویکرد تربیتی آنها، اعتماد و محبتی که آن را به ما بخشیده و یا از ما دریغ کردهاند و رفتارهایی که در شرایط دشوار در مقابل ما نشان دادهاند. تمام این امور در ما مکانیسمهای دفاعی را ایجاد کردهاند که این مکانیسمها تعیینکنندۀ چیزهایی هستند که امروز تجربه و احساس میکنیم. برای یافتن منبع مشکلاتمان لازم است کمی از دنیای سریع امروز فاصله بگیریم و به خود توجه کنیم.
اولین قدم برای رسیدن به «من سالم» تلاش برای رهایی از گذشته و عبور از آن است. باید بتوانیم بار سنگین مشکلات و احساسات منفیای را که از گذشتهها بر شانهمان سنگینی میکنند روی زمین بگذاریم. دومین قدم، رهایی از اموری است که اکنون روی ما تأثیرات منفی میگذارند. قدم سوم و نهایی، گشودگی خود برای پذیرش تحول و رسیدن به تعادل روحی است. به این ترتیب، با طی کردن گامبهگام این مراحل و با کشف «من سالم» یاد میگیریم که خودمان را دوست داشته باشیم، برای خود ارزش قائل باشیم و روابط سالمی را با اطرافیانمان برقرار کنیم.
جملات برگزیده کتاب با خودت خوب باش، انسان زیبا
– اگر زیاد سکوت کنی، در جایی که نباید فریاد خواهی کرد.
– اگر تو برای خودت کاری نمیکنی، پس چه کسی برای تو قدمی خواهد برداشت؟ اگر خودت زخمهایت را نبندی، چه کسی به تو کمک خواهد کرد؟ اگر احساس میکنی برای دیگران بیاهمیتی، در وهلۀ اول باید این سؤال را از خودت بپرسی: آیا من برای خودم مهم هستم؟
– خوب بودن با خود بهنوعی فلسفۀ زندگی تازهای است که باید آموخته و در زندگی به آن عمل شود. یاد گرفتن و بهکارگیری رفتار خوب با خودت فلسفۀ زندگی است.
– زندگی برای هیچکسی مانند یک خط راست نیست. در زندگی همۀ ما فراز و فرود وجود دارد.
– رخدادهای بد برای همه اتفاق میافتند. نکتۀ مهم بعد از آن است؛ یا مینشینی و برای خود ترحم میکنی یا با وجود تحمل درد و رنج بلند میشوی و به راهت ادامه میدهی.
در بخشی از کتاب با خودت خوب باش، انسان زیبا میخوانیم
تجربۀ وقایع ناگوار قسمتی از ذات انسان بودن است. بهطور طبیعی رهایی از وقایعی که ما را در زندگی ناراحت میکنند، ممکن نیست. به نظر من اگر چنین چیزی ممکن بود، نمیتوانستیم درکی را که امروزه از انسان بودن داریم، داشته باشیم. در طول زندگی یک انسان ممکن است اتفاقهای بد متفاوتی برای او رقم بخورد، ولی این اتفاقهای بد از نظر تعداد هر چقدر هم زیاد باشند، از نظر نوع شبیه هماند. اگر در طول زندگی هزاران اتفاق بد رخ بدهد، بهجرئت میتوانم بگویم که نمیتواند از ده نوع (دسته) بیشتر باشد. یعنی در اصل اتفاقهای مشابهی را که از نظر زمانی و مکانی باهم فرق دارند، با انسانهای متفاوت تجربه میکنیم. اگر بخواهیم درمورد اینها مثال بیاوریم میتوانیم شکست، از دست دادن یک عزیز، بیعدالتی دیدن، جدایی و احساس بیکفایتی را نام ببریم. در مشکلاتی که با این عناوین تجربه میکنیم، میتوانیم بهسختی بیفتیم، ولی سرانجام بعد از مدتی راهحلهایی برای آنها پیدا میکنیم و مشکل بهخودیخود حل میشود.
مسئلۀ عجیب این است که انسان میتواند به گونهای احساس کند که گویی این اتفاقات را برای اولین بار تجربه میکند. با تجربۀ مشکل مشابهی که در گذشته راهحل آن را پیدا کرده، دقیقاً مثل بار اولی که رخ داده است، نگران میشود یا احساس ناامیدی میکند. تجربیات گذشته نمیتوانند بهکلی مانع بروز دوبارۀ آن احساسات ناخوشایند شوند، اما میتوانند به تو کمک کنند تا از این بنبست و رنجیدگی خاطر با سرعت بیشتری عبور کنی؛ برای مثال، ترس از ارائۀ مطلبی داری، پیش از آغاز هر ارائه، افکاری شبیه «شاید خیلی بد ارائه بدهم، شاید اشتباهی رخ بدهد و خرابش کنم، شاید نتوانم به سؤالهای پرسیدهشده جواب بدهم» تو را اسیر خود کرده و مضطرب میکند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.