توضیحات
کتاب زنان هیتلر
معرفی کتاب زنان هیتلر
بخشی از کتاب زنان هیتلر
در نوامبر سال ۱۸۸۷، کلارا هیتلر در کنار تخت پسر خود نشسته و نگران او بود. زیرا گوستاو دو ساله به شدت سرفه میکرد. چشمهای او از شدت تب میدرخشید و هنگامی که مادرش از وی خواست زبانش را درآورد، مشاهده کرد که لایهای سفید و شیری روی گلوی کودک را پوشانده است.
در آن زمان کلارا نه ماهه حامله بود. او میبایست جز گوستاو به سه کودک دیگر و علاوه بر آن خواهر معلول خود و شوهری رسیدگی کند که تنها فعالیتاش در کارهای خانه محدود به این میشد که پشت میز آشپزخانه قوز کند و پیپ بکشد. کلارا خسته و کوفته بود، اما غذا میپخت، ظرفها را میشست و یونیفورم شوهر خود را میشست. شوهر او کارمند گمرک بود و مسافران مرز آلمان و اطریش را کنترل میکرد.
و درست حالا که نزدیک تولد فرزند بعدی بود، گوستاو بیمار شده بود. به عقیده آنان کاملاً واضح بود که او سرمای سختی خورده است. مادرش شیر گرم و عسل برای او درست میکرد و از او میخواست که حرفشنو باشد و در تخت بماند. نمیدانست که گوستاو اصلاً سرما نخورده است.
لایه روشن گلوی کودک در اثر سرماخوردگی نبود، بلکه نشانه یک بیماری بود.
کلارا پسری به دنیا آورد که احتمالاً درست پس از تولد، بیماری را از برادر خود گرفت. این پسر کوچک که قرار بود نام وی را اوتو۶ بگذارند، پس از سه روز از دنیا رفت. کمی پس از مراسم تدفین او، سرفههای ایدا هم شروع شد. دخترک دو ساله هم درست مانند برادر خود از تب شدیدی رنج میبرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.