توضیحات

                                                                              کتاب خاک طلا

                                                             معرفی کتاب خاک طلا

این اثر ماجرای جوانی چابک به نام اوخید و مهری او را که خوب سواری می دهد و از نسلی نام دار است در خود جای داده، ماجرایی که اندوه و شادی دارد و عشق را در میان انسان ها و حیوانات به تصویر می کشد. اوخید و مهری در کنار هم تجربه می کنند، دل می بندند و دل می کنند هر دو واقفند که هیچ کدامشان در کمال به سر نمی برند و با این حال سرخوش اند زیرا که بی تمنا هستند و چیزی برای خود نمی خواهند. اوخید و مهری اش آن قدر با یکدیگر پیش می روند که الفتی عجیب میان شان شکل می گیرد؛ تا آن جا که وقتی دردی بر جان مهری می افتد اوخید را تاب نمی ماند…

اوخید احساس تشنگی کرد و به یاد آب افتاد او فراموش کرده بود که در خلائی از بی آبی گرفتار آمده. او از ترس جنگی که در نائره اش دست و پا می زد بزرگترین زادراه صحرا را که هر صحرانوردی باید با خود داشته باشد به فراموشی سپرده بود: «آب»

بدون آب هیچ معجزه ای در صحرا به وقوع نمی پیوندد حتی اگر به وقوع هم بپیوندد نبود آب آن معجزه را از صفحه روزگار محو می کند و به دیار توهمش خواهد سپرد. بدون آب تمامی دنیا وهم آلود است. فایده شفا بدون داشتن آب چیست؟ شفا آمد و آب از عرصه پنهان شد. زندگی آمد ولی مرگ روی آورد، اوخید تا دیروز اماده بود تا همه چیزش را در راه عافیت یابی دوستش قربانی نماید. اما امروز که امید و آرزو رخ نموده و معجزه در حال تحقق یافتن است عرصه به گونه ای دیگر دیگرگون شده. او خود را در خلائی پیوند گسسته از قطرات آب و تفتیده در تنور تشنگی یافت. همواره چنین بوده، مغروق شدن در نعمت از محالات است. وقتی چیزی به دست آید قرینه اش از دست خواهد رفت. این جمله شیخ موسی بسیار زیباست که می گوید: حد کمال از آن خداست. دوران جوانی با لابالی گری و سبک مغزی آغاز می شود. خرد و شناخت بر جان فرد حلول نمی کند مگر در دوران پیری و سالخوردگی. فایده خرد بدون جوانی در چیست؟ فایده زندگی بدون شناخت و درک در چیست؟

 

 

0/5 (0 دیدگاه)