توضیحات
کتاب چهار نمایشنامه (هنریک ایبسن)
معرفی کتاب چهار نمایشنامه (هنریک ایبسن)
چهار نمایشنامه (هنریک ایبسن)
هنریک ایبسن
چهار نمایشنامه
دشمن مردم * ستون های جامعه * مرغابی وحشی * یان گابریل بورکمن
هنریک ایبسن (1906-1828) شاعر و نمایشنامه نویس نروژی است. او یکی از پایه های اصلی ادبیات مدرن به شمار می رود که تاثیر شگرف ادبی اش بر نویسندگان معاصر غیر قابل انکار است. شخصیت پردازی های دقیق و پر از جزئیات نمایشنامه ها بر اساس اوضاع و احوالات روحی خود او شکل می گرفت.
دوره ی اولیه ی آثار ایبسن برگرفته از اسطوره ها و زبان حماسی نروژ است که بیانی رمانتیک و شاعرانه را به خود اختصاص داده است. اما تحولات بنیادین اقتصادی قرن نوزدهم، چهره ی آثار ایبسن را نیز دستخوش تغییر ساخت که بی ارتباط با فقر و تنگدستی و روح نقاد شاعر نبود.
در دوره ی دوم کاری ایبسن خبری از افسانه های نیست و در وواقع جامعه ی بحران زده ی اروپاست که شخصیت های نمایش او را میسازند. به نظر بسیاری از منتقدان ادبی، عصر ایبسن طلایی ترین دوران نمایشنامه نویسی است که در اروپا مسلط بوده است.
گزیده ای از کتاب “چهار نمایشنامه(هنریک ایبسن)” اثر هنریک ایبسن :
پـردهیِ اول
اتاقی بزرگ، رو به باغ، در خانهیِ کارستن برنیک. در دیوارِ سمتِ چپ، جلویِ صحنه، درِ دفترِ برنیک. کمی عقبتر، یک درِ دیگر مثلِ همان در. وسطِ دیوارِ راست، یک درِ بزرگتر، که درِ اصلیِ خانه است. دیوارِ مقابل تقریباً سرتاسر پنجره است. وسطِ این پنجره دری ست که به ایوان باز میشود. انتهایِ ایوان، پلکانِ عریضِ سایهبانداری ست. پایینِ پلکان، قسمتی از باغ، و در انتهایِ باغ، یک نرده با یک درِ کوچک پیدا ست. آن سویِ نرده، و در امتدادِ آن، خیابانی ست با یک ردیف خانههایِ کوچکِ چوبی، همه به رنگِ روشن. تابستان است و هوا صاف و آفتابی. گهگاه رفت و آمدِ آدمها در خیابان به چشم میخورد که میایستند و چند کلمهیی رد و بدل میکنند، یا میآیند و از فروشگاهِ کوچکِ نبشِ خیابان خرید میکنند.
در خودِ اتاق چند نفر خانم دورِ یک میز نشسته اَند. سرِ میز خانمِ برنیک نشسته است. طرفِ چپِ او خانمِ هولت نشسته است و دختراَش نـتّا، و کنارِ آنها، خانمِ رومل و دختراَش هیلدا. طرفِ راستِ خانمِ برنیک، به ترتیب، خانمِ لینگه نشسته است و مارتا و دینا دُرف. خانمها همه سرگرمِ دوخت و دوز اَند. رویِ میز، یک کپّه رخت و لباسِ نیمه دوخته ریخته اَند و پارچههایِ بُرشخورده و لوازمِ خیاطی. کمی عقبتر، سرِ یک میزِ کوچک که رویِ آن دو گلدانِ پر از گل گذاشته اَند و یک لیوان ماءالشعیر، آقای رورلوند نشسته است و دارد کتابی با لبههایِ طلایی را، بلند، برایِ جمعِ خانمها میخواند، منتها طوری که فقط پارهیی از خواندههایِ او به گوشِ تماشاگران میرسد. از تویِ باغ اُلاف برنیک دیده میشود که اینطرف و آنطرف میدود و با یک تفنگِ ساچمهیی هدفگیری و تیراندازی میکند.
پس از چند لحظه، آونه، سرکارگرِ کارخانه، بی سر و صدا از درِ خانه وارد میشود. قرائتِ کتاب لحظهیی قطع میشود. خانمِ برنیک سری به طرفِ او میجنبانَد و اشاره میکند طرفِ دفترِ برنیک. آونه بی سر و صدا میرود پشتِ درِ دفتر و آهسته در میزند. لحظهیی میایستد و دوباره در میزند. کراپ، منشیِ برنیک، در را باز میکند و کلاه به دست، با یک بغل پوشه و کاغذ بیرون میآید.
گزیده ای از کتاب “چهار نمایشنامه(هنریک ایبسن)” اثر هنریک ایبسن :
کراپ تو در میزدی؟
آونه خودِ آقا فرستاده بودند پیِ من.
کراپ میدانم. ولی الان وقت ندارند. از من خواستند . . .
آونه از شما خواستند؟ از کی تا حالا . . . ؟
کراپ خوا ستند من بهاَت بگویم. اشکالی دارد؟ گفتند بهاَت بگویم آن جلساتِ روزهایِ شنبهتان را تعطیل کنید به فکرِ کارِتان باشید.
آونه یعنی چه؟ مگر وقتِ آزادِ مان مالِ خودمان نیست؟
کراپ گفته اَند « وقتِ آزاد»؛ نگفته اَند دوره بیفتی کارگرها را از کار بیکار کنی. شنبهیِ پیش هم باز یک عده را دورِ خوداَت جمع کردی و راجع به ماشینآلاتِ جدید معرکه گرفتی. یعنی چه این کارها ؟ مثلاً چی را میخواهی ثابت کنی؟
آونه من از منافعِ جامعه دفاع میکنم.
کراپ صحیح ! ولی آقا چیزِ دیگری میگویند. آقا میگویند تو با این معرکه گرفتنهات تیشه به ریشهیِ جامعه میزنی.
آونه جامعه را هر کس یک جور معنی میکند، جنابِ کراپ. آقایِ برنیک یک جور، من یک جور. من هم رئیسِ اتحادیهیِ کارگرها اَم. وظیفهاَم حکم میکند . . .
گزیده ای از کتاب “چهار نمایشنامه(هنریک ایبسن)” اثر هنریک ایبسن :
کراپ شما، قربان، سرپرستِ کارگرهایِ این کارخانه اید. جامعهیِ شما یعنی این شرکت و این کارفرما. وظیفهتان هم این است که سنگِ منافعِ این جامعه را به سینه بزنید. روشن شد؟ چرخِ زندگیِ ما را این شرکت میچرخاند. نانِ ما را این شرکت سرِ سفرهمان میگذارد. آقا هم همین را می ـ خواستند بگویند. دیگر خود دانی.
آونه فکر نمیکنم خودِ آقا این جوری میگفتند. نه، قربان. این
کراپ حرفها از جایِ دیگری آب میخورد. تمامِ این فتنهها زیرِ سرِ این امریکاییهایِ مرده شور بُرده است، با آن کشتیِ قراضهشان! آقایان توقع دارند ما عیناً از رویِ نسخهیِ خودشان عمل کنیم. هر جور تویِ خرابشدهیِ خودشان عمل میکنند ما هم همان جور عمل کنیم.
آونه من وقتِ جرّ و بحث ندارم، آونه. آقا از من خواسته بودند اینها را به تو بگویم که گفتم، دیگر خود دانی. پس برگرد برو سرِ کاراَت. فکر کنم آنجا بیشتر به درد میخوری. خودِ من هم تا چند دقیقهیِ دیگر میآیم . . . خانمها میبخشید . . . ( ادای احترام میکند و از درِ ایوان و درِ باغ بیرون میرود. )
( آونه، آرام و سر به زیر، از درِ خانه خارج میشود. چند لحظه بعد، آقایِ رورلوند، که در خلا لِ این گفت وگو آهسته کتاب میخوانْد، دو لتّهیِ کتاب را به هم میکوبد و سر بلند میکند. )
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.