توضیحات

                                                                      کتاب آتش سوزی ها

                                                        معرفی کتاب آتش سوزی ها

وجدی معود، متولد لبنان است. قبل از این‌که در شهر مونترال کانادا ساکن شود، چند سالی را در دوران کودکی در پاریس زندگی کرده است. سال‌ها بعد، وقتی که هنرمندی پرآوازه می‌شود. دوباره به فرانسه بازمی‌گردد و در شهر نانت در غرب فرانسه، ساکن می‌شود.
شهرت جهانی او به خاطر خلق نمایش‌هایی است که در اکثر کشورهای جهان به روی صحنه رفته است. اجرای سه نمایش ساحلی،
آتش‌سوزی‌ها و جنگل، از تترالوژی (چهارقسمتی) خون وعده‌ها جایگاه او را تا جایگاه نویسندگان برجسته فرانسه زبان الهام‌بخش نسل
جوان بالا برده است. وقتی که سردفتر لوبل، وصیت‌نامه نوال مروان، مادر فرزندان دوقلو، ژان و سیمون را برای آن‌ها قرائت می‌کند. باعث
زنده شدن داستان تولد مبهم این خواهر وبرادر، و طرح پرسش‌هایی درباره گذشته آن‌ها می‌شود: چه کسی پدرشان بوده است؟ چگوه دور از سرزمین مادری، در کشور کانادا، به دنیا آمده‌اند؟ سردفتر لوبل ‌نامه‌های دربسته‌ای از طرف مادرشان، به هریک از آن‌ها می‌دهد و
تاکید می‌کند که یکی باید به دست پدری برسد که گمان می‌کنند مرده است، و نامه دیگر، به برادری که تا آن‌لحظه کوچک‌ترین اطلاعی
از وجودش نداشتند. دنیایی از پرسش و درد وجود ژان و سیمون را فرا می‌گیرد: در گذشته این خانواده، داستان‌های غم‌انگیز و خطاهای
غیر وصیت‌نامه و آرامش روح سرگشته نوال مروان پرداخته شود، ممکن است که آینده و سرنوشت ژان و سیمون را زیرو رو کند و همه‌چیز
را در خود ببلعد.

ماجرا از خواندن وصیت‌نامه مادر برادر و خواهر دوقلو، ژان و سیمون آغاز می‌شود. این وصیت‌نامه زمانی که توسط سردفتر لوبل خوانده می شود باعث زنده شدن خاطراتی از دوران کودکی این خواهر و برادر می‌شود. چه کسی پدرشان بوده است؟ چگونه دور از سرزمین
مادری، در کشور کانادا، به دنیا آمده‌اند؟ سر دفتر لوبل نامه‌های در بسته‌ای از طرف مادرشان، به هر یک از آن‌ها می‌دهد و تاکید می‌کند
که یکی باید به دست پدری برسد که گمان می‌کنند مرده است، و نامه دیگر، به برادری که تا آن لحظه کوچک‌ترین اطلاعی از وجودش
نداشتند. دنیایی از پرسش و درد وجود ژان و سیمون را قرا می‌گیرد:

«مطمئنِ مطمئنِ مطمئن. خیلی دلم می‌خواست شما رو تو یه موقعیت دیگه‌ای ملاقات می‌کردم، ولی از اونجایی که نتیجهٔ دُرُست مهم‌تر از نیتِ پاکه، پس، پیش‌بینی‌کردن هم کارِ خیلی سختیه. مرگ خبر نمی‌کنه. مرگ چیزی نمیگه. اون زیرِ همهٔ قول‌هاش می‌زنه.
فکر می‌کنیم خیلی مونده تا بیاد، ولی اون هر وقتی که دلش بخواد میاد. مادرتون رو دوست داشتم. اینو همین جوری می‌گم، به‌طور
کلی. مادرتون رو دوست داشتم. اون اغلب از شما برام حرف می‌زد؛ نه، اغلب نه. بعضی وقتا. همین جوری. اون می‌گفت: دوقلوها؛
می‌گفت یه قل دختر، یه قل پسر. می‌دونین که اون چه‌جور آدمی بود؛ هیچ‌وقت چیزی به کسی نمی‌گفت. با کسی حرف نمی‌زد.
می‌خوام بگم، تا قبل از اینکه کاملاً از حرف‌زدن دست بکشه، با کسی حرف نمی‌زد. به من هم چیزی دربارهٔ شما نمی‌گفت. اون این
جوری بود. وقتی که مُرد، بارون می‌اومد. نمی‌دونم. بارونش خیلی اذیتم کرد. تو کشور خودش هیچ‌وقت بارون نمیاد.»

0/5 (0 دیدگاه)