توضیحات

                                                                     کتاب شطرنج در باد

                                                       معرفی کتاب شطرنج در باد

شطرنج در باد روایت زندگی زن و شوهری است که هنوز پس از 5 سال زندگی مشترک بچه‌ای ندارند. زن هم مانند خانواده شوهرش دوست دارد صدای کودکی در خانواده‌اش بپیچد، اما خیلی چیزها این میان روشن نیست، ضمن اینکه مادرشوهرش هم او را نازا می‌داند. در بحبوحه اختلافات و سوءتفاهم‌ها و جنون چند لحظه‌ای، قتلی صورت می‌گیرد و زنی به زندان می‌افتد… و حکم قصاص برای او بریده می‌شود، اما مدتی مانده به زمان اجرای حکم مشخص می‌شود زن باردار است… و قصه، تعلیق و گره خود را آغاز می‌کند

بخشی از کتاب شطرنج در باد

دفتر مجله بزرگ، تمام پنجره‌هایش رو به خیابان بود و کلی نور می‌ریخت داخل، ولی پارتیشن‌هایی که چند اتاق کوچک را درست کرده بودند، جلوی حمله تمام‌عیار نور را می‌گرفت و بعضی از اتاق‌ها را مجبور می‌کرد که در دل روز لامپ‌ها را روشن کنند. اتاق اهورا افشار مدیر مجله تنها اتاقی بود که نور زیادی را می‌بلعید. بزرگ و وسیع بود و آبدارخانه آقا روحی دیوار به دیوارش بود. مژده در اتاق افشار بود. «رفته گزارش این هفته رو بده به افشار. الان برمی‌گرده. بشین تا بیاد.» اگر فرزانه ملک همکار مژده را توی راهرو نمی‌دید، رفته بود. شماره‌ای از مجله را برداشت و رفت سراغ ستونی که دبیرش مژده بود. «می‌خواهم بمیرم!»

«وقتی این اسم رو پیشنهاد کردم افشار زل زد تو چشام. می‌دونستم الان ارشاد رو بهونه می‌کنه و فکر می‌کنه با آدم نرمالی مواجه نیست. می‌خواهم بمیرم! آخه این اسمه خانم، اونم تو این شرایطی که نمی‌شه به کسی بگی بالای چشمت ابروئه و تا کیش به کشمش می‌خوره جوش می‌آرن! لااقل بذار می‌خواهم زنده بمانم، این اسم باز حرفی! می‌خواستم بهش بگم که نه جناب‌عالی رابرت‌وایز کارگردانی و نه بنده سوزان هیوارد که صابون اسکار رو به شکمم بمالم! خنده‌ام گرفت. گفت چرا می‌خندی خانم؟ اگه جواب قانع‌کننده‌ای داری، اوکی رو می‌دم و جواب ارشاد و ممیزی با من! وقتی واسه‌ش توضیح دادم که این ستون سرگذشت آدمای به آخر خط رسیده‌ایه که امیدی به زندگی ندارن و امروز رو لحظه آخر زندگیشون می‌دونن و مثه حشره می‌فلای فقط ۲۴ ساعت زنده‌ن… با کمک روانشناسا، مددکارای اجتماعی، اساتید علوم اجتماعی، سعی می‌شه که واسه مشکلاتشون راه‌حلی پیدا بشه و فکر خودکشی رو از سرشون بکنن بیرون.»

0/5 (0 دیدگاه)