توضیحات
کتاب دختر شایسته شهرمون
معرفی کتاب دختر شایسته شهرمون
دختر شایسته شهرمون
عزیز نسین
رضا همراه
کتاب دختر شایسته شهرمون مجموعه داستانهایی ست از عزیز نسین (۱۹۹۵- ۱۹۱۵) طنزنویس و مترجم اهل ترکیه که در سال های پایانی زندگی او به نگارش درآمده است. هجو دیوان سالاری و مبارزه با افراطی گری از مهمترین ویژگیهای قلم بی همتای اوست که در این کتاب نیز همانند سایر آثار وی به چشم می خورد. تأکید نسین برنقد جامعه ای عقب افتاده است که از موج مدرنیته غرب، سطحی ترین و مبتذل ترین برداشت را داشته است. در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«… مدتی بود که توی مملکت سر و صدای زیادی برای غارت کردن زمینهای ساحلی بلند شده بود. از خودم پرسیدم ما که در این مملکت حق آب و گل داریم و فرزندان این مرز و بوم هستیم، چرا در این غارت همگانی وظیفه مان را انجام ندهیم…؟ »
گزیده ای از متن کتاب دختر شایسته شهرمون
مجموعه داستان دختر شایسته شهرمون نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه
مقدمه.. 7
زرنگیهای من.. 11
ox-13 جاسوس.. 13
خانمهای هنرمند.. 20
عزیزم بپسند!.. 31
تقصیر خودته.. 41
یدکی.. 48
کنگرۀ بزرگ.. 57
جشن افتتاحیه.. 62
همۀ صاحبخانهها بد نیستند.. 69
معجزۀ طب.. 77
گردنکلفت.. 86
به زور جلوی خودم را گرفتم.. 93
یک دسته جعفری.. 98
سابقهدار.. 104
مرد سانحهساز.. 112
کشیش و زن بدکاره.. 115
استعفاء.. 125
چشم عزیزم….. 129
دامن شکلاتی و رژ لب اروپایی.. 137
دریا زیر پایتان است….. 146
این دفعه چی میگم.. 155
چطور شد دایی «ولی» خندید….. 164
دختر شایستۀ شهرمون.. 172
شرایط خبر نگاری….. 178
مردان شیکپوش دنیا مشتری ما هستند… 188
قطعات یدکی تمدن.. 197
مفسر شخصیت.. 208
مهمانی سر میرسد و بین صحبتهایش تکمضرابی میزند که:
– راستی ببینم شما شکر که دارین؟
– …مثل اینکه داشته باشیم، چون دیروز پریروز، بروبچهها یک کیلو خریده بودند…
مهمان با خنده:
– نکنه دیوانه شدی؟ یک کیلو شکر چیه؟ شما باید یه عدل شکر بخرید و ذخیره کنین و الا مدتی بعد پشیمون میشین، چون که تا چند وقت دیگه تو بازار شکر گیر نمیاد. کاملاً متوجه عرضم شدین چند کیلو چیه؟ چند گونی بخرید!…
با آشنایی دیگه برخورد میکنیم. اولین سؤالی که میکند این است:
– تو منزل نفت دارین؟ یعنی منظورم اینه نفت کافی خریدین؟
– بله…که داریم، چلیک نفتمون پره…
– یک چلیک چی هست؟ هر چه زودتر پانزده چلیک دیگه هم بخرین و بذارین تو انبار.
با یکی دیگه از دوستان برخورد میکنیم، اما از ما میپرسند:
– چایی دارین؟
– داریم…دو روز پیش یک بسته چایی خریدیم.
_ چند بسته بخرین و بذارین یک گوشهای بمونه وگرنه دیر میشه و یک مثقال چایی گیرتون نمیاد.
با رفیق شفیقی درد دل میکنیم، بهمون سفارش دوستانهای میکنه:
– تا دیر نشده ده دوازده تا گونی لوبیا خریداری کنین و بذارین تو خونه که چند روز دیگه لوبیا گیر نمیاد.
همسایهای سراغ همسایهشو میگیره و میپرسه:
– خونۀ شما صابون پیدا میشه؟
و او جواب میده: «ا…ا.ی چند تا قالب داریم.»
– عجب، مثل اینکه شما از دنیا بیخبرید…مردم دوره افتادن صابون جمع میکنن.
همسایۀ دیگری از اسراری پرده برمیدارد و سفارش میکند که این سرّ را برای کسی فاش نکنید.
– همین روزهاست که روغن زیتون قیمت سرسامآوری پیدا میکنه. تا کسی از این موضوع باخبر نشده مقدار زیادی روغن زیتون بخرین و انبار کنین.
اگه آدم بخواد به حرف دوست و آشنا گوش بده کارش به کلی فلج خواهد شد، برای ذخیره و انبار کردن آذوقه باید یک کاروانسرا اجاره بکنیم، از طرفی دیگه ما از این پولها نداریم و راه و روش خودمان را عوض نمیکنیم.
ما با نیم کیلو روغن و چند قالب صابون، یکی دو کیلو برنج، یک بسته چایی و یک کیلو شکر قانع هستیم.
واسه داشتن همین نعمتها شکرگزاریم. وای به حال و روز آن بدبختهایی که از بیم آنکه مبادا فلان چیز گران بشه آنها را انبار میکنند. برای این منظور باید جاهای وسیعی داشته باشند و مجبورند که ساختمانها، ویلاها و چند دستگاه ماشین، باغها و باغچهها و مزارعی خریداری کرده و احتکار کنند، کارشان به جایی میرسد که نمیدانند چه خاکی سر خودشان بریزند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.