توضیحات
کتاب کجاست دستان تو
معرفی کتاب کجاست دستان تو
کجاست دستان تو
ناظم حکمت
ترجمه احمد پوری
در این اثر ناظم جا بهجا در کنار روایتهایش از زندگی انسانها تصاویری زیبا و شاعرانهای از روابط آنها به دست میدهد. سالهای جنگ در بیرون از زندان دشوارتر از درون است. پیرایه که با تنگدستی زندگی را میگذراند بارها در نامههایش از دشواری زندگیاش با ناظم سخن میگوید. در یکی از نامههایی که برای ناظم نوشته است وحشت از پیرشدنش را بازگو میکند و ناظم در شعری از این نامه یاد میکند.اشعار ناظم در واپسین سالهای زندگیش سرشار است از اندوه جدایی عنقریب و دل کندن از زندگی و زیباییهای آن. ناظم که پس از مرارتهای زندان اکنون زندگی راحت و مناسبی میگذراند بهدشواری تن به ترک آن میداد. اما وضعیت جسمیاش خود او را بیش از دیگران متقاعد کرده بود که وقت خداحافظی نزدیک است. بیشتر مضامین شعری او در سه سال آخر عمر شرح پیری و تنهایی و حسرت از یکسو و عشق بسیار رمانتیک او به ورا از سوی دیگر است
(گزیده ای از مجموعهای از اشعار ناظم حکمت کجاست دستان تو
فدایی وطن
بار دیگر سپیدهدمی مهآلود.
دود همه جا را گرفته
از دور فریاد کمک کمک.
بشنو فریاد فدایی وطن را
بشنو و خطاب به وجدانت بگو
کشور پارهپارهات
چشم امید به تو دوخته است.
در آغاز مجموعهای از اشعار ناظم حکمت(کجاست دستان تو) می خوانیم
اشعار
پیشگفتار. 11
شعر و زندگی ناظم حکمت… 15
ارکستر. 53
یک دقیقه غفلت شاعر. 56
پییر لوتی.. 59
دریای خزر. 64
حسرت… 67
به اسماعیل.. 68
شیر چرخان درقفس آهنین.. 68
نوشته ناتمام بهاری.. 70
خائن.. 75
شامگاه 77
درباره پیراهن، شلوار، کلاه پارچهای، شاپوی مخملی.. 79
مسافر. 83
رفتن.. 85
نامههایی از زندان انفرادی.. 87
***.. 93
”لودوس“ 95
***.. 100
چشماندازی از بهار. 101
***.. 105
اول اکتبر 1945. 108
9 اکتبر 1945. 109
10 اکتبر 1945. 111
12 دسامبر 1945. 112
عطر همه سو پراکنده گل سرخ.. 115
درختان پرشکوفه بادام را دیگر فراموش کن.. 116
درو پاییزی.. 117
لباسی را که در نخستین… 118
آنها دشمنان امیدند؛ عشق من.. 119
دیشب به یکباره برف بارید. 120
ما یک نیمهسیبایم. 121
در این دیر هنگام. 122
چه زیباست… 124
ناسازگاری.. 126
زیباترین دریا را 128
پسرمان مریض است… 129
کتابی میخوانم. 130
چه میکند اکنون. 131
از فراز بام خانهها… 133
مسألهای بسیار مهم. 134
حیرتانگیزترین موجود جهان. 135
از روزی که به زندان افتادم. 137
مشغله. 141
درباره کوه ”اولوداغ“ 143
دربارَۀ زندگی.. 145
دربارۀ زندگی.. 147
دربارۀ زندگی.. 149
پیوند. 151
اگر باردیگر میآمدم به این دنیا 155
باردیگر دربارة تو. 156
درباره قضیه رومئو و ژولیت… 157
قصه یک جدایی.. 159
***.. 162
شعری درباره تابلو درب زندان اثر ابراهیم بالابان. 163
چند توصیه برای آنهایی که میخواهند. 165
مدتی را در زندان سپری کنند. 165
درباره دروغ و دستان شما 168
چهار پارهها 171
***.. 173
***.. 174
پس از زندان. 175
آخرین نامه به پسرم. 183
بر در خانه دکتر فاوست… 188
***.. 190
شب سال نو. 192
مرثیهای برای شیطان. 194
سپیدهدم پراگ… 197
نیمروز در پراگ… 199
در جنگل پر برف شب… 201
****.. 205
در صوفیه. 207
درخت گردو. 210
نامهام به دیوید اویستراخ.. 212
كشتي.. 213
به صمد وورغون. 214
بالکن.. 216
اینکه نامش پراگ است… 218
نامهاي از منور. 221
جواب نامه منور. 223
کنسرت شماره یک در دومینور. 224
اثر سباستین باخ.. 224
حرفی با نزوال مرده 227
تونل.. 230
من، تو، او. 232
قصه قصهها 233
بار دیگر درباره کشورم. 236
شعری برای تونا 237
دریای بسته. 239
انسانیت بزرگ… 240
پائیز زودرس…. 242
پیرمرد بر ساحل.. 243
خطاب به میخائیل رفیلی.. 245
***.. 248
***.. 250
***.. 252
خیار. 254
تاریکروشن سپیدهدم. 256
باکو در شب… 260
دربارۀ ما 261
برگریزان. 263
اتوبیوگرافی.. 265
***.. 269
***.. 270
این سفر. 271
زیر باران. 272
گزارشهایی از تانگانیکا 274
زرد به رنگ کاه 294
تشییع جنازه من.. 314
منظومهها
منظومه ژوکوند و سی یا او. 319
ادعا 320
دفتر اول. 322
دفتر دوم. 335
دفتـر سوم. 347
نامههایی برای تارانتا بابو
اولین نامه برای تارانتا بابو. 360
دومین نامه برای تارانتا بابو. 365
چهارمین نامه برای تارانتا بابو. 368
پنجمین نامه برای تارانتا بابو. 370
هفتمین نامه برای تارانتا بابو. 374
هشتمین نامه برای تارانتا بابو. 377
نهمین نامه برای تارانتا بابو. 378
دهمین نامه برای تارانتا بابو. 380
یازدهمین نامه برای تارانتا بابو. 382
دوازدهمین نامه برای تارانتا بابو. 383
چشماندازهای انسانی از کشورم
کتاب اول ـ بخشي ازفصل اول. 391
كتاب دوم ـ بخشي از فصل چهارم. 398
کتاب سوم ـ بخشي از فصل پنجم. 404
کتاب چهارم ـ بخشی از فصل اول. 411
کتاب پنجم ـ بخشی از فصل اول. 416
- 1. مریضم و این نامه را در رختخواب برایت مینویسم. 423
- حالم خوب است. 425
- در فکر تو بودیم. 426
- نمیدانی چه اوضاعی است… 428
- کاری احمقانه میکنم. 433
- لیلا در خواب است… 437
- اينجا خوشحال نيستم. 441
- فهميدم اين پانزده ليره را از كجا جور كردهاي. 446
- نوشتهاي دنبال خيلي چيزها بروم. 448
- 10. دو روز است كه روي چمنهاي باغچه حياط نشستهام. 450
- شوهر من.. 452
- 12. واي عزيزم واي.. 454
- 13. اسباب كشيدهام به اتاقي در خانه دايي. 456
- 14. ساعت دوازده و نيم است… 458
- 15. ميخواهم صداي پاهايت را در خانهام بشنوم. 461
خليل نامههاي عايشه را تا كرد و سر جايشان گذاشت. 463
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.