توضیحات
کتاب آغازی دوباره
معرفی کتاب آغازی دوباره
کتاب آغازی دوباره نوشتۀ جول اوستین، خودسازی و موفقیت را از دیدگاه دین مسیحیت تعریف میکند و به شما میگوید که چگونه با بهرهمندی از آموزههای مذهبی میتوان درون خود را پرورش داد و به موفقیت دست یافت.
اولین قدم موردنیاز برای بهرهگیری از همۀ ظرفیتهایتان و بهترین تصمیمی که میتوانید در زندگیتان بگیرید، این است که خداوند را در مرکزیترین نقطه از زندگی خود قرار دهید. رمز این نکته که روزانه یک زندگی خارقالعاده را زیست کنید این است که ارتباط خود را با خداوند بهتر و زیباتر سازید. باید ریشههای خود را به خداوند وصل کنید تا موفق شوید قدرتش را دریافت کنید و جان دوباره بگیرید تا هر فکر و طرحی که برای شما دارد، به نتیجه برسد.
تمامی رابطهها در گذر زمان پرورش مییابند. خداوند از شما انتظار بیعیب و نقص بودن ندارد. او توقع ندارد که از همه چیز آگاه باشید. خدا تنها میخواهد هر بار یک قدم با او بردارید. دوست دارد لطفش را شامل حالتان کند و قسمتی از زندگی روزمرهتان را شامل شود. ممکن است در آغاز برایتان عجیب باشد اما همانند هر ارتباط دیگری، هر چه بیشتر وقتتان را با خداوند سپری کنید، همه چیز آسانتر میشود. جول اوستین دلیل خود برای نوشتن کتاب آغازی دوباره (Fresh start study guide) را این میداند که به شما کمک کند تا با خداوند ارتباط بهتری برقرار کنید و شیوههای پروردگار را بیاموزید!
شما باید اطمینان داشته باشید که خداوند از تمامی مشکلات، ناامیدیها و مشکلاتتان بزرگتر است. شاید اشتباهات بسیاری مرتکب شده باشید اما خداوند قادر است از این اتفاقات به سود شما استفاده کند. شاید اطرافیان به شما آسیب زده باشند اما اگر به خداوند اطمینان کنید، او شما را بار دیگر احیا میکند. تنها کافیست بر زندگی جدیدی که با او دارید تمرکز داشته باشید. بهتر است این طور فکر کنید که این هم یک تغییر فصلی است. زمانی که بهار جای زمستان را میگیرد، همۀ کهنگیهای طبیعت نابود میشوند و زندگیهای جدید شروعی دوباره پیدا میکنند.
زمانی که این کتاب را میخوانید، قلبتان را برای آنچه که خداوند آشکار میکند آماده سازید. در بخش اول کتاب در مورد هشت کلید مهم صحبت میشود تا بتوانید به خداوند متصل بمانید و در سایۀ لطف و برکت او به زندگیتان ادامه دهید. در بخش دوم، جول اوستین به شما کمک میکند تا با چیزی روبهرو شوید که اغلب به عنوان بزرگترین مانع اتصالتان به خداوند محسوب میشود، یعنی همان گذشتهای که برای شما و راههای جدید ارتباط با خداوند مانع ایجاد کردهاند. در بخش سوم منبع ارزشمندی از بینش و خردورزی فراهم شده است تا با کشف آن به مهمترین و بزرگترین منبع الهام در ارتباط با خداوند دست پیدا کنید.
جملات برگزیده کتاب آغازی دوباره:
– با مسائل دنیوی سرگرم نشو. دنبال پول، شهرت، آینده، امکانات بزرگ و بزرگتر نرو. دنبال خدا باش.
– جایی که میروی نسبت به جایی که بودهای، بسیار بااهمیتتر است. اما اگر بر گذشته تمرکز کنی، دقیقاً همانجایی که هستی متوقف میشوی.
– از رویای خود صیانت کن. وقتی هیچ رویایی وجود نداشته باشد، آدمیان نابود میشوند.
– جرأت کن تا دوباره رویاپردازی کنی. جرأت کن تا رویاهای بزرگی برای زندگی داشته باشی و به خدا اعتماد کن که آنها را برآورده کند.
– روح و ذهن خود را با زباله پر نکن. اگر وجود خود را با زباله پر کنی، خروجی تو نیز زباله خواهد بود.
– اگر با یک مشکل سخت دستوپنجه نرم میکنی، لزوماً انسان بدی نیستی.
– زندگی بهتری را برگزین. عزت را انتخاب کن. احترام را بپسند و آنها را به نسلهای بعدی منتقل کن.
در بخشی از کتاب آغازی دوباره میخوانیم:
تنآسا نباش. به کمتر از بالاترین نعمتهای خدا راضی نشو. هیچگاه نمیتوانی شرایطی را تغییر دهی که آن را تحمل میکنی. باید عزم خود را جزم کنی و بگویی: «همین است. من نمیخواهم زندگیام را با عادات ناپسند، عصبانیت، افسردگی و شکست سپری کنم. من آن ژنها را غیرفعال میکنم. من تصمیم میگیرم که به خانوادهام کمک کنم، نه اینکه آنها را عقب بیندازم.»
تو میتوانی همان کسی باشی که برای خانوادۀ خود ارثیهای معنوی به جا میگذارد. میتوانی تمام طلسمهای خانوادگی را بشکنی و برکت خانوادگی را شروع کنی. لازم نیست انگور ترش بخوری. خداوند ناجی ازلی توست.
آری، شاید ژنهای منفی به ارث رسیده باشند، اما به خاطر بسپار، پروردگار الهی تو ژنهای جدیدی در وجودت نهاده است. این رگ و ریشۀ جدید سرشار از قدرت، پیروزی و نظم است. پر از برکت است. ژنهای منفی را خاموش و چراغ تمام خوبیهای خداوندی را روشن کن.
باور دارم و اعلام میکنم که اگر بیاموزی چگونه ژنهای صحیح را فعال کنی و تصمیم بگیری که خداوند را ستایش کنی، تمام چرخههای منفیای را خواهی شکست که تو را به گذشته متصل میکنند. تو و خانوادهات وارد سطح جدیدی از احترام، اعتبار و برکت میشوید. همیشه با فیض الهی زندگی میکنید و هرگز نفرین نخواهید شد.
به تو میگویم چگونه پدرم بر فقیرترین محلۀ فقیرنشین دوران کودکی خویش غلبه کرد و سخنران بزرگترین همایش کشور شد. قطعاً مخالفینی داشت و جای تعجب نیست که تمام اطرافیان او سعی کردند پدرم را منصرف کنند. آنها میگفتند: «جان، تو هیچوقت نمیتوانی روی پای خود بایستی. بهتر است پیش ما بمانی و پنبه بچینی. تو فقط همین کار را بلد هستی. همینجا بمان، زیرا امنتر است.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.