توضیحات
کتاب بازمانده
معرفی کتاب بازمانده
خلاصه کتاب بازمانده
مادر لیلی در بچگی توسط خرس یا یک حیوان عظیم الجثه به قتل رسیده است. آن زمان لیلی فقط شش سالش بود و به خوبی نمی توانست مسائل را حلاجی کند. او فقط از ترس به اتاق خواب گریخته بود و بعد با جسد بیجان مادرش روبه رو شده بود. آنزمان همسایهها درباره یک حیوان عظیم الجثه حرف میزدند که به او حمله کرده؛ داستانی که خیلی هم پذیرفتنی نبود چون اگر خرس مادر را کشته، چرا او را تکهپاره نکرده و نخورده بود و یا چرا به دنبال لیلی که از ترس در اتاق خواب پنهان شده نرفته بود؟ و یا خرس بعد از کشتن مادرش کجا رفته بود که شکارچیان حتی رد پایش را هم پیدا نکرده بودند؟
حالا لیلی که روانپزشک شده، در سیسالگی به دنبال کشف راز قتل مادرش است. او میخواهد بداند براستی خرس مادرش را کشته یا موجود دیگری؟ شاید هم یک انسان.
آنچه در بازمانده مهم است نگاهی روانشناسانه است که در ژانرِ وحشت دنبال میشود و مکاشفهِیِ علمی دانشمندان را به چالش میکشد. این کتاب که در واقع به موضوعِ علم و نقشِ اخلاق در انسان میپردازد، تمامِ قصهپردازیهایِ دانشمندان را زیر سوال میبرد و نشان میدهد اگر علم و اخلاق توأم نباشند مسیرِ جهان به کلّی تغییر خواهد کرد.
جملاتی از کتاب بازمانده
لیلی تلو تلوخوران از اتاقِ بازجویی بیرون میآید و دستهایش را به دو پهلویش چسبانده است، او اینکار را تا اندازهای برای در آغوش کشیدنِ خودش و تا اندازهای هم برای دفعِ هرگونه خطرِ احتمالیای انجام میدهد. سرش گیج میرود، انگار دستهٔ بزرگی از پرندگان درون سرِ او به دام افتادهاند و بالهایشان را به دیوارههای جمجمهاش میکوبند، امّا بیشتر از اینکه نگران این سرگیجه باشد نگرانِ خطری است که او را تهدید میکند. از خودش دفاع کند؟ دربرابر چه چیزی؟ مُراجع از طریق راهِ جداگانه و محافظت شدهای در حالِ انتقال به سلولش است. او حالا دیگر هیچ خطری ندارد. ولی این فکر باعث نمیشود لیلی احساسِ امنیّت بکند. مدام لبخندِ نصف و نیمه و چشمانِ تورفتهیِ آن مردِ غُل و زنجیرشده جلوی چشمانش ظاهر میشود. اون یه داستان برات سرهم کرده بود. جسد مادرش. چیزی که روی سَرِ او ایستاده بود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.