توضیحات

                                                    کتاب شرح مثنوی شریف (3جلدی)

                                   معرفی کتاب شرح مثنوی شریف (3جلدی)

کتاب شرح مثنوی شریف” اثری است سه جلدی از استاد “بدیع الزمان فروزانفر” که یکی از بزرگ‌ترین شرح‌های مثنوی مولانا است و با مطالعه آن می‌توان به درک کامل‌تری از مثنوی رسید و این شاهکار گران‌بها را بهتر درک کرد. استاد “بدیع الزمان فروزانفر” در تشریح مثنوی هوشمندانه مولانا، از اشعار گوناگون دیگر شاعران نیز بهره برده و ما را به شناخت بیشتر مولانا و مفاهیم شگفت‌انگیز او رهنمون ساخته که امتیازی بی‌بدیل و مهم است.
تعدد مضامین و سرعت انتقال و نیز تعبیر نیک و مهارت چشمگیر مولانا در پیوند دادن معانی مختلف به یکدیگر، عاملی قوی و نیرومند است که به قدری شگفتی خواننده را برمی‌انگیزد که وی بی‌اختیار از راوی پیروی می‌کند؛ همچون فردی که مقصد و جزئیات را نمی‌داند و سوار بر مرکبی سریع‌السیر، تنها به راننده اعتماد می‌کند و یک مسیر طولانی را به طرفه‌العینی طی می‌کند.
استاد “بدیع الزمان فروزانفر” در “شرح مثنوی شریف”، مقدمه‌ای مشابه مدخل یا منبع نقد و تحلیل روایت در ابتدای هر حکایت نوشته است تا خواننده متوجه شود که این بحث‌ها بسیار قبل‌تر از مولانا وجود داشته است.
فهرستی از عبارات، واژگان و اصطلاحات فلسفی، فقهی، کلامی و عارفانه نیز جمع آوری شده است تا مشخص کند که چه تعداد از واژ‌ه‌ها، تفسیر و توضیح داده شده است. استاد “بدیع الزمان فروزانفر” اشعار را مطابق با آنچه از سخنان مولانا در مثنوی و دیگر آثارش آموخته است، به ساده ترین شکل ممکن ترجمه کرده است. از سوی دیگر، فلسفه، کلام و سایر علوم اسلامی به دست آمده و آراء و نظرات پیشینیان و دانشگاهیان با تکیه بر اسناد در “شرح مثنوی شریف” گنجانده شده است.

قسمت هایی از کتاب شرح مثنوی شریف
تهذیب نفس و تصفیه ی باطن و زدودن خلقتهای زشت نزد عده ای از حکما و عموم صوفیه شرط حصول معرفت است بدان سبب که علم و معرفت را از جنس اشراق می دانند و بدین مناسبت ضمیر و درون آدمی را به آینه مانند می کنند از آن جهت که صور علمی در آن منعکس می شود و آینه تا پاک و صافی نباشد صورت را چنانکه باید نشان نمی دهد و این معنی را مولانا در قصه چینیان و رومیان بیان کرده است.
کوزه ی بی آب که نزد قدما به علت امتناع خلاء، هوا در آن جای آب را می گیرد بر روی آب می ایستد و در آب فرو نمی رود مولانا آن را مثالی می آورد برای آن که هرگاه دل از تعلق تهی باشد و به فقر حقیقی که نیازمندی به حق تعالی و بی نیازی از ماسوای حق است متصف گردد و در آن صورت دنیا، و مظاهر آن از ملک و مال و اسباب زیر پای همت سالک می افتد مانند آب در زیر کوزه ای که از هوا پر است و سالک در چنین حالتی خود را برتر از همه چیز می بیند و با آن که ممکن است بسیار چیز و یا جهانی را در تصرف داشته باشد جهان و امور عالم مادی پیش همت او ناچیز است و پشیزی ارزش ندارد پس نتیجه این می شود که رشته ی تعلق را باید پسیخت تا دل از مهر اغیار تهی شود و در خانه ی دل را بر خیال دنیوی باید بست تا آن که حقیقت فقر بر دل متجلّی شود و کبریای حق به جای کبر و خودپسندی و عجب حاصل از قدرت مادی بنشیند و سالک به پادشاهی راستین برسد.
0/5 (0 دیدگاه)