توضیحات

                                                                               کتاب بازنویسی

                                                               معرفی کتاب بازنویسی

رويتهامر، شخصیت اصلی داستان «بازنویسی»، شخصیتی که برنهارد آن را بر مبنای زندگی ویتگنشتاین طراحی کرده، در ابتدای داستان خودکشی می کند، خودکشی ای که بعد از جنون ناشی از وسواس ایدآلیستی اتفاق می افتد. در بازنویسی شاهد نابودی تدریجی نابغه ای هستیم که بی وقفه مجبور به اصلاح و بازنویسی تفکرات و تصورات خود است، تا جایی که تنها راه حل منطقی به نظرش اصلاح نهایی وجودش می آید، یعنی خودکشی. در این روایت عجیب و غریب که گاهی طولانی، گاهی رویایی و در نهایت عميقا وابسته به زبان و ساختارشکن می شود، رونویسی و تکرار از جمله موضوعات اصلی است: تکرار خانه ها، تکرار ایده ها و نوشته ها. در جهان برنهار دزندگی مارپیچ تکرار شونده‌ای است بر مبنای پیش فرض بازنویسی! بازنویسی از یک جنبه کابوس ویراستاران است. ویرایش بی پایان. از جنبه‌ی عمیق تر دیگر، چشم اندازی است وحشتناک از نهایت نابودی، با اشاراتی به پیامدهای آن برای هویتهای فردی در جهانی که از معنا و مفهومی ثابت خالی شده است. #بازنویسی

در قسمتی از رمان بازنویسی می‌خوانیم:

هولر سخت مشغول پُر کردن داخل یک پرندۀ بزرگ بود، نمی‌توانستم بگویم چه نوع پرنده‌ای. یک پرندۀ بزرگ سیاه بود که هولر روی زانوهایش گذاشته بود و با یک تکه‌چوب توی آن را با پلی‌اورتان پُر می‌کرد.

ساعت یازده شب بود، به‌هر‌حال هولر همیشه ساعت چهار صبح از خواب بیدار می‌شد، تمام طول زندگی‌اش، حتی وقتی بچه بود همیشه چهار صبح بیدار شده بود. همۀ کسانی که در اوراختال زندگی می‌کنند چیزی بین چهار تا پنج صبح بیدار می‌شوند.

با خودم فکر کردم چون هولر همیشه صبح به آن زودی بیدار می‌شود، بیدار ماندن تا این وقت شب سلامتی‌اش را به خطر خواهد انداخت.

از پنجرۀ اتاق زیر شیروانی هولر را آن پایین در کارگاهش مشغول پر کردن آن پرندۀ بزرگ سیاه‌رنگ تماشا می‌کردم، چطور مواد بیشتر و بیشتر و بیشتری توی آن پُر می‌کرد. با خودم فکر کردم از این نقطه به تماشا کردن او ادامه می‌دهم تا پر کردن آن پرنده را تمام کند، به خاطر همین تقریباً نیم‌ساعتی ساکت همان‌جا ایستادم تا اینکه دیدم انگار هولر پر کردن آن پرنده را تمام کرده است.

0/5 (0 دیدگاه)