توضیحات

                                                               کتاب پیر پرنیان اندیش (2جلدی)

                                            معرفی کتاب پیر پرنیان اندیش (2جلدی)

پیر پرنیان اندیش مجموعه ای دو جلدی از گفتگوهای چند ساله ی میلاد عظیمی و همسر او، عاطفه طیه با امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به ه.ا.سایه است. ورای جنبه ی مصاحبه ای و آشنایی با زندگی این پیر فرزانه که آبرودار عرصه ی شاعری معاصر و بزرگ ترین غزل سرای زنده ی ایران محسوب می شود، خاطرات او آیینه ی تمام نمای ادبیات و هنر معاصر ایران نیز می باشد. چرا که سایه همبستگی زیادی با دیگر روشنفکران مبارز داشت و خواه ناخواه ردپای حضور و اندیشه ی دوستانش در آثار و خاطرات او خودنمایی می کند.

در جای جای کتاب از رفاقت و همنیشینی های سایه با بزرگان شعر معاصر و دغدغه های آنان صحبت به میان آمده و این وقایع با کیفیت و جزییاتی بی نظیر، زندگی عارفانه و گاه طاقت فرسای آنان را توصیف می کند.

جلد اول بیشتر به خاطرات و سیر و سلوک حیات سایه و آنچه در اندرونی شاعر گذشته می پردازد و مخاطب را با دنیای او پیوند می دهد. این جلد از کتاب معمولا با اقبال عمومی بیشتری مواجه می شود. جلد دوم با مطالبی در وصف شعر و شعرا آغاز می شود و سپس مطالبی پراکنده و تیتر وار را به مخاطب عرضه می کند و در نهایت آلبوم عکس های سایه از قدیم تا جدید پیش چشمان خواننده ورق می خورد. لازم به ذکر است این کتاب در سال 91 به چاپ رسید و هنوز یک ماه از عرضه ی آن نگذشته بود که درخواست بیشمار مخاطبین آن را به مرحله ی چاپ دوم رساند.

قسمت هایی از کتاب پیر پرنیان اندیش
[سایه]: دو جا تو دیوان حافظ هست که این آدم صبور، فریاد می زنه. یکی تو «آهوی وحشی»: نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را این بی تابی اصلا به حافظ نمی آد. یکی هم اونجاست: مهیمنا! به رفیقان خود رسان بازم! شما آواز لطفی رو که این بیتو خونده شنیدین؟ [عظیمی]: بله. تو نوار «به یاد درویش خان» [سایه]: داستانشو براتون گفتم؟ [عظیمی]: نه استاد! شما چی برای ما گفتین که قصه ی اینو گفته باشین؟ [سایه]: بعله! (با لحن خاصی می گوید)… تو زندان که بودم، دو تا جوان تازه اومده بودن و از بیرون خبر داشتن. به من گفتن آقای لطفی یه نوار داده بیرون و توش تصنیف «ز من نگارم» رو خونده. من خیلی تعجب کردم که حالا چه وقت «ز من نگارمه»؟!… بعدها به من گفتن در مدتی که شما زندان بودین، لطفی از پشت پنجره بیرونو نگاه می کرد و گریه می کرد. روزی که از زندان اومدم بیرون، همون روز لطفی اومد به دیدن من. لطفی به من گفت: «آقا! من این برنامه رو به یاد شما درست کردم: مهیمنا! به رفیقان خود رسان بازم!» گویا موقع زدن و خوندن هم گریه می کرده. خیلی کار عجیب و غریبیه. در اون زمان چنین نواری بیرون دادن خیلی حرکت عجیب و غریبی بود… واقعا زده بود به سیم آخر!
0/5 (0 دیدگاه)