توضیحات

                                                                                کتاب لیلی و مجنون

                                                                معرفی کتاب لیلی و مجنون

“لیلی و مجنون” از “نظامی گنجوی” یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین مثنوی های عاشقانه در ادب پارسی است که خط داستانی جذاب آن، باعث شده شخصیت های “لیلی و مجنون” از شهرتی جهانی برخوردار شوند. این بار “لیلی و مجنون” با تصحیح و حواشی “حسن وحید دستگردی” و به کوشش دکتر “سعید حمیدیان” در دسترس خوانندگان است تا بتوانند بهره ای هرچه بیشتر، از این اثر جاویدان ادبیات فارسی ببرند.
“نظامی گنجوی” این مثنوی خارق العاده را با چنان زبان سلیس و شیوایی سروده که همین نگارش بلیغ، به داستان زیبایی دوچندانی بخشیده است. در مجموع نحوه ی سرایش منحصر به فرد “نظامی گنجوی” باعث شده تا “لیلی و مجنون” او، از آثار باقی شاعران که همین داستان و محتوا را در منظومه های دیگری سرودند، یک سر و گردن بالاتر باشد.
داستان با زندگی پدر مجنون شروع می شود که از همه چیز برخوردار بوده الا فرزند. بنابراین با به دنیا آمدن قیس بنی عامر، گویی دنیا را به پدر داده اند. قیس که دردانه ای بانزاکت و خوش چهره است، در مکتب دل به عشق لیلی می بندد. قیس گمان می برد که لیلی از عشق او آگاه نیست اما لیلی هم در عشق او می سوزد و از ترس آبرو چیزی به زبان نمی آورد. ملاقات های پنهانی آنان هم با پیچیدن خبر عشقشان چندان دوام نمی آورد و حال قیس از فراق لیلی رو به جنون می رود. پدر که فرزندش را آشفته و آشوب می بیند برای خواستگاری این دختر ترک پریچهره قدم پیش می گذارد اما پدر لیلی به دلیل حال و روز آشفته ی قیس قبول نمی کند. این چنین قیس سر بر بیابان نهاده و مجنون و آواره ی لیلی می شود.

قسمتی  از کتاب لیلی و مجنون
لیلی ز فراق شوی بی کام / می جست ز جا چو گور در دام از رفتنش ار چه سود سنجید / با این همه شوی بود رنجید می کرد ز بهر شوی فریاد / و آورد نهفته دوست را یاد از محنت دوست موی می کند / اما به طنین شوی می کند از دوری دوست ناله می زد / بر شیون شوی ماله می زد در هر چه به کاخ و کوی گفتی / ای دوست زدی و شوی گفتی اشک از پی دوست دانه می کرد / شوی شده را بهانه می کرد بر شوی ز شیونی که خواندی / در شیوه ی دوست نکته راندی شویش ز برون پوست بودی / مغزش همه دوست دوست بودی رسم عربست کز پس شوی / ننماید زن به هیچکس روی
لیلی نه که صبح گیتی افروز مجنون.نه که شمع خویشتن سوز/ لیلی به درخت گل نشاندن مجنون به نثار گل فشاندن/ لیلی چه سخن ؟پری فشی بود مجنون چه حکایت ؟آتشی بود/ لیلی سمن خزان ندیده مجنون چمن خزان دیده/ لیلی به کرشمه زلف بر دوش مجنون به وفاش حلقه برگوش/ لیلی چو گل شکفته می رست مجنون.به گلاب دیده می شست/ لیلی می مشکبوی در دست مجنون نه ز می ز بوی می مست
0/5 (0 دیدگاه)