توضیحات

                                   کتاب ادبیات آمریکا و دو انقلاب از دیدگاه منتقدان روس

                         معرفی کتاب ادبیات آمریکا و دو انقلاب از دیدگاه منتقدان روس

کتاب « ادبیات آمریکا و دو انقلاب از دیدگاه منتقدان روس» به انتخاب و ترجمه محمدتقی فرامرزی

گزیده ای از کتاب ادبیات آمریکا و دو انقلاب از دیدگاه منتقدان روس

ادبیات آمریکا از آغاز تا واپسین دهه‏های جنگ جهانی دوم

انسان از هزاران سال پیش لحظه‏ای از اندیشیدن به شادمانی و سعادت خویش باز نایستاده است. صدها سال پیش از میلاد مسیح، شاعران بابل و مصر باستان، شعرها در وصف کوشش‏های انسان برای رسیدن به آفتاب و گرمی و روشنایی آن می‏گفتند. شاعران روزگار باستان، و پیش از همه هزیود (هسیودس) با تصوری که از «عصر طلایی» داشت، کوشش برای دست‏یابی به سعادت را به عنوان اصل و ذات آدمی ستوده‏اند. ادبیات عصر رنسانس که به قول انگلس «طالب غول‏ها و آفریننده‏ی غول‏های ادبیات بود» – غول‏هایی با نیروی اندیشه، عاطفه و شخصیت برتر – سراسر از اندیشه‏ی آزادی فردی انسان برای دست یافتن به سعادت و کمال آکنده بود. سرانجام، نمایندگان بزرگ عصر روشنگری در فرانسه‏ی سده‏ی هیجدهم در فلسفه‏ی خویش نقشی بس بزرگ به نظریه‏ی «انسان طبیعی» و کوشش‏هایش برای شناخت ماهیت حقیقت و عدالت قائل بودند. مقاله‏ی معروف ژان ژاک روسو به نام «آیا علم و هنر فایده‏ای به نوع بشر رسانده‏اند؟» که یکی از نخستین بیانیه‏های عصر روشنگری در فرانسه است با عباراتی آغاز می‏شود که درشبنامه‏ها و سخنرانی‏های دوران انقلاب‏های فرانسه و آمریکا به‏خوبی انعکاس یافته است:

«چه زیباست تماشای انسانی که به اتکای کوشش‏هایش از عدم برخاسته و پرتو خِرد را برای ازمیان بردن تاریکی‏هایی که طبیعت در پیرامونش آفریده است به هر سو می‏تاباند،» اوج می‏گیرد و با روح خود به سوی آسمان‏ها ره می‏گشاید و در اندیشه، با سرعت نور خورشید، از پهنه‏های بی‏کران کائنات فراتر می‏رود و مهم‏تر و مشکل‏تر آن‏که در درون خود نیز به کنکاش و جستجو می‏پردازد تا انسان و طبیعت انسانی، وظایف و نقش او را در زندگی‏اش بررسی کند.»[1]

نزدیک به دویست و چهل سال از زمان تدوین پیش‏نویس اعلامیه‏ی استقلال آمریکا به پیشگامی تامس جفرسُن می‏گذرد. این اعلامیه، تجسم رؤیای دیرینه‏ای است که انسان آمریکایی از روزگاران کهن درباره‏ی مردمی آزاد در اجتماعی سعادتمند و پُربار داشت که بعدها عنوان بزرگ «رؤیای آمریکایی» به آن داده شد. تاریخ‏نویسان، حقوق‏دانان‏، نویسندگان و منتقدان تا امروز نیز عبارات این اعلامیه را که تأثیری ژرف بر اندیشه‏ی اجتماعی و سیاسی در سراسر جهان داشته است نقل می‏کنند:

«به‏گمان ما نیازی به گفتن ندارد که همه‏ی انسان‏ها برابر آفریده شده‏اند، و آفریدگارشان برخی حقوق جدایی‏ناپذیر به ‏‏آنها ارزانی داشته است، که از آن جمله ‏است حق زندگی، آزادی و جستجوی سعادت و خوشبختی. حکومت‏ها برای تأمین همین حقوق، از‏میان مردم ناشی می‏شوند.»[2]

در آن نخستین سال‏های استقرار کوچ‏نشینان در قاره‏ی آمریکا و سپس در دوران پرتلاطم و سرشار از قهرمانی‏های انقلاب آمریکا، رؤیای راهی که تقدیر برای آمریکا در آستین داشت در نزد خیلی‏ها بیدار شد و شکل گرفت.

اگر «رؤیای آمریکایی» در سده‏ی پیش، پایه‏ای تاریخی و اجتماعی داشت (گرچه درآن زمان نیز اندیشمندان و روشنفکران به توهمی بودن این رؤیا پی‏برده بودند)، در روزگار ما تردیدی نیست که رؤیای مزبور ذاتاً ماهیتی تخیلی دارد. مثلاً داستان پرآوازه‏ی رؤیای آمریکایی نوشته‏ی ادوارد آلبی را در نظر بگیرید که هر دو نشانه‏ای از دگرگونی‏هایی هستند که در سال‏های اخیر در «رؤیای آمریکایی» پدید آمده است. چارلز رایش جامعه‏‏شناس آمریکایی عقیده‏اش را درباره‏ی این موضوع به‏صراحت در کتاب سبزشدن آمریکا بیان می‏کند: «ملت آمریکا درسال 1789 به خودش وعده‏ی دست یافتن به شیوه‏ی زندگی تازه‏ای را می‏داد؛ می‏گفت تک‏تک آمریکایی‏ها افرادی آزاد خواهند بود و خواهند توانست به جستجوی سعادت خویشتن بپردازند؛ حکومتی جمهوری خواهند داشت و مردم در آن حکومت از آزادی کامل برخوردار خواهند بود و هیچ‏کس نخواهد توانست بر زندگی «آنان مسلط شود. هنوز دویست سال از عمر این رؤیا نگذشته بود که تقریباً هیچ‏یک از جنبه‏هایش تحقق نیافت.» [3]

اما در این‏جا می‏خواهیم دریابیم که ادبیات آمریکا چگونه این تکامل و دگرگونی چشمگیر را مجسم می‏سازد.

میراث ادبی آمریکا یکی از عوامل حیاتی در تکامل هنری این کشور است. سنت‏های فرهنگ و ادبیات آمریکا از دوران انقلاب آمریکا همچنان زنده مانده است. منتقدین معاصر آمریکایی در سده‏ی بیستم ضمن بحث درباره‏ی ماهیت ادبیات و فرهنگ ملی ایالات متحد ‏آمریکا، گاه‏گاهی به عقاید محافظه‏کارانه‏ی ادیبان گذشته‏ی دورونزدیک اشاره می‏کنند. به همین علت، به نظراتی که ازرا پاوند در بیانیه‏ی ادبی‏اش به تاریخ 1938 درباره‏ی فرهنگ ملی اعلام کرد و بارها به‏چاپ رسید، این همه اهمیت داده می‏شود. پاوند معتقد است فرهنگ ملی ایالات متحد آمریکا از سال 1770 تا سال 1861 وجود داشته و در جریان جنگ داخلی، آرام آرام از میان رفته است. او فرهنگ آمریکا را اصلاً فرهنگی انگلیسی- فرانسوی می‏داند و معتقد است که هم‏زمان با خشکیدن این چشمه‏ی اروپایی، و پیدایش گرایش‏های واقع‏گرایانه و دموکراتیک به دنبال جنگ داخلی، عمر فرهنگ ملی آمریکا به پایان رسید. معنی شکفتگی واقع‏گرایی در آثار والت ویتمن و مارک تواین از دیدگاه ازرا پاوند، مرگ ادبیات و فرهنگ آمریکاست؛ و به گمان او ازآن پس، نویسندگان آمریکایی چاره‏‏ای  جز مهاجرت به اروپا نداشته‏اند؛ همچنان که او خودش به چنین مهاجرتی تن درداد: «پس از سقوط فرهنگ آمریکا، افراد مجبور شدند مهاجرت کنند تا بخش‏های باقیمانده‏ی فرهنگ آمریکا را از خطر نابودی برهانند.»[4]

ادبیات و فرهنگ آمریکا از نخستین سال‏های پیدایشش، در دو مسیر به‏پیش ‏رفته و بازتابی از دو گرایش اساسی در تکامل تاریخی این ملت بوده است.

نخستین ریشه‏های ادبیات دموکراتیک آمریکا در آثار فیلیپ فرینو، شاعری که در بحبوحۀ جنگ استقلال آمریکا دست به آفرینش هنری زد، دیده می‏شود. از نویسندگانی که در راه فیلیپ فرینو گام برداشتند می‏توان از جیمز فنیمور کوپر، والت ویتمن، مارک تواین، تئودور درایزر، جان رید، ارنست همینگوی، ویلیام فاکنر، و بسیاری دیگر که فرزندان خلف ملت آمریکا به‏شمار می‏روند نام برد.

فرهنگ دیگری هم در آمریکا بود که سنت‏های ویژه‏ای داشت و ادبیات وفاداران به تاج و تخت انگلستان در انقلاب آمریکا و ادبیات اشراف هوادار تشکیل حکومت ائتلافی در سال‏های پس از انقلاب، نماینده‏ی این فرهنگ بودند. ادبیات شورشیان جنوب کشور در دوره‏ی جنگ داخلی نیز نماینده‏ی این فرهنگ بود و همچنان که کیفیت دموکراتیک آثار فرینو دشمنی آشکار نمایندگان فرهنگ مخالف را برانگیخت، مک کارتی‏های دنیای ادب نیز آثار جان ‏رید و تئودور درایزر را به اهانت گرفتند.

منتقدین آمریکایی شیفته‏ی نقل‏قول از ج. هکتور سن-جان (دو کره‏وِکور)، آمریکایی فرانسوی‏تباری هستند که دویست سال پیش و در جریان انقلاب آمریکا، در تعریف شخص آمریکاییِ حقیقی چنین گفته است: «پس این آمریکایی یا انسان نو چیست؟ آمریکایی کسی است که با پشت سر گذاشتن همه‏ی تعصب‏ها و شیوه‏ی کهن زندگی، تعصب‏ها و شیوه‏های تازه‏ای را از شیوه‏ی زندگی تازه‏ای که درپیش گرفته است دریافت می‏کند.» این نظر سن-جان، شالوده‏ای برای احساس خودآگاهی ملی یا همان «رؤیای آمریکایی» پدید آورد ولی معنای اصلی این مفهوم فقط در دهه‏ی 1930 شکل گرفت.

وقتی کشاورزان و سربازان جورج واشینگتن دریافتند که اندیشه‏ها و آرزوهای فرینو و آن همه شاعر انقلابی آمریکا تفاوتی با اندیشه‏ها و آرزوهای خودشان ندارد، شعر و شاعری به معنای ملی در آمریکا پدیدآمد. نثر ملی در آمریکا زمانی پدیدآمد که مردم عادی و ساده‏ی آمریکا به خواندن داستان‏های کوپر پرداختند و دیگر آثار رومانتی‏سیسم آمریکایی نیز به حیطه‏ی شعور تازه واردان راه یافت.

موضوع سنت‏های ادبی آمریکا سال‏هاست که توجه نویسندگان و منتقدان را به خود جلب کرده است. کوپر یک بار معنی و وظیفه‏ی داستان‏های تاریخی‏اش را که حوادث‏شان عموماً در اروپای سده‏های میانه رخ داده است با عباراتی دقیق، چنین توصیف کرده است: «منظور از نوشتن این داستان‏ها بررسی رویدادهای اروپا از دیدگاهی آمریکایی بوده است.» گوگول نیز در مقاله‏ای که در باره‏‏ی پوشکین نوشت، در تعریف ماهیت شاعر حقیقتاً ملی، نظر مشابهی داشت: «شاعر را، حتی زمانی که به توصیف جهانی سراپا بیگانه می‏پردازد ولی از دیدگاه ملی خودش یعنی دیدگاه مردم به آن می‏نگرد، و چنان احساس می‏کند و سخن می‏گوید که گویی مردم خودشان احساس می‏کنند و به زبان خودشان سخن می‏گویند، می‏توان شاعری خصلتاً ملی نامید.»

0/5 (0 دیدگاه)