توضیحات

                                                                       کتاب سگ نجس است؟

                                               مروری بر کتاب سگ نجس است؟

داستان های کوتاهی که در کتاب پیش رو جای گرفته دارای خط داستانی و موضوعاتی متفاوت هستند و همگی از ذهن دغدغه مند نویسنده به گونه ای زاده شده اند که چندان ساده به نظر نمی آیند. این داستان ها دارای پیام هایی هستند که لازم است با مطالعه ای دقیق تر به آن دست یافت و از حقیقت آن آگاه شد. بر امواج سند، سگ نجس است؟، رسم، کنار تاریکی، گردان، باغ ایرانی، راه پر خون، پوست و… از عناوین داستان های این کتاب است.

از داخل آینه متوجه نگاه من شد، لبخندی زد و گفت: «پسرم سال دوم راهنماییه.»

بعد از پسرش حرف زد که زمانی شب ها با چراغ روشن می خوابیده و حاضر نبوده در تاریکی بماند. می گفته وقتی چراغ ها خاموش می شوند، کسی می آید و با او حرف می زند و می ترساندش، می گفت همسرش باورش شده و فکر کرده که همزاد پسرشان شب ها به سراغش می آید، گفت بزرگ تر که بشود، به تمام این حرف ها می خندد.

حرفی نزدم و او پوزخند دیگری زد و سکوتم را نشانه تایید حرف هایش گرفت.

معمولا کسی با من حرف نمی زد. فقط دو نگهبان شیفت روز کلیدها را تحویل می دادند، دفتر را امضا می کردند، امضا می کردم و تمام. از من دور می گرفتند. موجود جدا افتاده ای بودم، آدمی که شب ها میان تاریکی می ماند.

راننده گفت: «هر آدمی یک همزاد یا شاید هم دوتا، از اجنه دارد.»

یک بار یکی از نگهبان های روز پرسید که چرا هیچ وقت مرخصی نمی روم. گفتم تا حالا کاری برایم پیش نیامده. وقتی با من حرف می زد، به پنجره پشت سرم نگاه می کرد. برایشان عجیب بودم. تنها ماندن در این بیابان تاریک می ترساندشان. برای همین نمی توانستم توضیح دهم که دلیل اصلی آمدنم سر این کار تنها گذراندن شب در این حباب روشنایی بود.

راننده فرمان را چرخاند و وارد فرعی ای شد که به کارخانه می رسید. باز هم سکوت بینمان حکم فرما شده بود. از شیشه جلو اتوبوس اتاقک شیشه ای نگهبانی را می دیدم. خودم را داخلش تصور کردم؛ شبحی در حبابی سفید و روشن. اتاقک شیشه ای و گرد بود با چراغ های سفید کم مصرف که نور مرده ای را به دیواره هایش می ریخت. نوری که زیاد در دل تاریکی پیش نمی رفت و همان جا در دایره ای کوچک روی زمین می ماسید.

 

 

0/5 (0 دیدگاه)