توضیحات
کتاب مفتش و راهبه
مفتش و راهبه، داستان دختری است که عشق و عرفان را توأمان می خواهد و روحانی زیادهخواه واتیکان او را به تخت شکنجه میبندد. «مادلن» تنها دختر فردی به نام «انسلم»، چشمانی همچون زمرد سبز دارد و این چشمان برای راوی داستان چیزی جز لعنت ابدی و آتش جهنم به ارمغان نخواهد آورد. “برنار دونادویو” عضو فرقه وعاظ دومینکن شهر تولوز درهمان لحظه اول جادوی مادلن میشود و به گناه خود اقرار میکند. دست بسته و ناتوان اسیر عشق او میشود. برنار به سادگی اعتراف می کند که بیش از حد لازم و شرط عفاف به او خیره شده است. اما عکسالعمل «مادلن» چیست؟
به من گفت که خداوند موهبت نوع خاصی از « دیدن » را به من عطا فرموده است و صاحب این موهبت باید از دو خطا، یعنی استفاده سبکسرانه و دلخواه از این عطیه الهی از یک سو و ندیده گرفتن و نفی آن از سوی دیگر بپرهیزد. به من گفت که زاده شده ام تا رنج بکشم و بلا ببینم و در عوض به رفعت برسم و بر فراز شوم. سپس دست بر سرم کشید و من هنوز خوب به خاطر دارم که انگشتان مرمرینش بسیار گرم و آکنده از زندگی بود.
سنگتراش هیچ تقصیری نداشت. کاملا مطمئنم که اصلا قصد بدی نداشت و همیشه با نیت خیر کار می کرد. او در صنف سنگتراشان مرد موجه و محترمی محسوب می شد؛ مردی که با انگیزه خیر، علاقه مند بود به جای کار در خانه های با شکوه اعیان و ثروتمندان شهر، مهارت خداداد دست هایش را در خدمت جبروت خداوند به کار گیرد. و به همین دلیل بود که خلیفه صومعه او را انتخاب نمود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.