توضیحات

                                                                          کتاب تا بی‌نهایت

                                                        معرفی کتاب تا بی‌نهایت

داستان دختري به نام روشنا كه با از دست دادن پدر و مادرش، در خانه ي پيرزني مهربان همراه با دو نوه ي يتيمش، شهاب و امير، زندگي مي كند. او كه از به دست آوردن خانواده اي گرم و صميمي خوشحال است، دل به همخانه اش، شهاب مي بندد، عشقي كه به ظاهر يك طرفه است و سبب رنجش و دلشكستگي اش مي شود

گزیده ای ازکتاب تا بی‌نهایتسرخورده و غمگين بيشتر در خودم فرو رفتم. يعني حرف هاي نازنين واقعيت داشت؟ اينكه شهاب فقط برايم يك قيم بود؟ اينكه رنگ مهرباني نگاهش فقط از سر ترحم و دلسوزي بود؟ اگر برايش اهميت داشتم مثل هستي كه براي امير اهميت داشت او هم نمي رفت، اما رفته بود. زودتر از وقتي كه بايد، چون بايد كيكي را كه ژاله سفارش داده بود از قنادي مي گرفت و زودتر از مهمانان ديگر حضور پيدا مي كرد كه چيزي كم و كسر نباشد. بي اختيار ياد تولدهاي خودم افتادم؛ تولدهاي ساده اي كه در جمع كوچيك خانواده برگزار مي شد. هيچ كس هم لازم نبود تا قنادي برود و كيك سفارشي ام را تحويل بگيرد، آخر عزيز خودش كيك درست مي كرد؛ چقدر كيك هاي خانگي عزيز را دوست داشتم، اما حالا دلم يك تولد بزرگ مي خواست با كيكي چند طبقه و كلي مهمان و شهاب كه مدام حواسش به همه چيز باشد

.

0/5 (0 دیدگاه)