توضیحات
کتاب دوازده صندلی
معرفی کتاب دوازده صندلی
داستان کتاب با تمرکز بر زندگی «ایپولیت ماتویویچ» آغاز میشود. فردی که قبل از انقلاب اکتبر برای خودش برو بیایی داشت و نماینده اشراف بود اما حالا در دفترخانه سرپرست دایرهی ثبت مرگ و ازدواج بود. ایپولیت که میز کارش هم «شبیه سنگهای قدیمی بالای قبر» است از طرف یکی از تابوتسازهای شهر تحت فشار است تا برای مادرزنش در حال مرگش تابوت خوبی سفارش دهد. اما ایپولیت که هیچ خیری از مادرزن خود ندیده است علاقهای به این کار ندارد.
در یکی از همین روزها خبر میرسد که مادرزن ایپولیت ماتویوچ در حال مرگ است. کشیش بر بالینش حاضر میشود و در لحظات آخر ایپولیت هم بالای سر او میرسد و میتواند قبل از مرگ با او صحبتی داشته باشد. چیزی که زندگی ایپولیت ماتویویچ را برای همیشه تغییر میدهد. در بستر مرگ، مادرزن سراغ یک سرویس مبلمان پذیرایی را میگیرد. سرویسی شامل یک میز و دوازده صندلی با پارچه انگلیسی که اتفاقا ساخت کارگاه هامبس هم بود.
اما ایپولیت وقتی تعجب خود را با مادرزن در میان میگذارد و از او میپرسد که به هنگام مرگ چرا سراغ این سرویس را میگیرد، حقیقتی مهم آشکار میشود که میتواند زندگی ایپولیت را از این رو به آن رو کند. مادرزن در جواب سوال میگوید:
من برلیانهایم را در نشیمن یکی از صندلیها قایم کردم.برلیانهایی که قیمت آنها بیشتر از ۷۰ هزار روبل است در یکی از این صندلیها قایم شده است؟ اما آن صندلی کجاست؟
معلوم میشود که در زمان تفتیش خانه، وقتی که همهچیز ضبط میشد، مادرزن حاضر نبوده که برلیانها را تسلیم حکومت کند. بنابراین تصمیم میگیرد آنها را مخفی کند. غافل از اینکه همان سرویس مبلمان هم ضبط میشود. اما خبر خوب اینکه در شوروی هرچیزی که ثبت شده باشد معلوم است که در کجاست و یا چه کسی آن را در اختیار دارد. وقتی مادرزن از دنیا میرود، ایپولیت سفر خود را برای پیدا کردن برلیانها آغاز میکند. سفری که بسیار پرماجرا است.
در روز نخست این سفر، آستاپ بِندِر – نقشهکش کبیر – وارد داستان میشود. مردی جوان که پدرش تبعه ترکیه بود و در طول عمرش شغلهای زیادی عوض کرده است. شخصیت پرشوری دارد و یک هفت خط به تمام معنا، یک شارلاتان، یک آب زیر کاه است. در موارد لازم میتواند هرچیزی باشد، یک اشرافزاده حسابی و یا یک گدا که دل مردم را به درد آورد. حتی میتواند نقش مامور دولت را چنان خوب بازی کند که کسی جرات شک کردن به خودش ندهد. با این حال آستاپ از یک سری کد اخلاقی هم پیروی میکند و معمولا از خط قرمز عبور نمیکند.
دست بر قضا این دو شخصیت با هم روبهرو میشوند و ایپولیت که میتوان گفت آدمی گیج اما بسیار حریص است با خود فکر میکند که «به هر حال دستتنها بودن هم سخت است. این یارو هم انگار از آن حقهبازهای هفتخط است. شاید به دردم بخورد.» و به این ترتیب جستجو برای پیدا کردن برلیانها آغاز میشود.
کتاب شامل نقاشیهای مختلف و زیادی از گروه کوکرینیکسی است که لذت خواند کتاب را دوچندان میکند. شخصیتهای کتاب به بهترین شکل ممکن در کتاب به تصویر کشیده شدهاند و تقریبا برای هر اتفاق تازه و مهم یک تصویر در کتاب وجود دارد. همچنین از روی کتاب دوازده صندلی آثار سینمایی زیادی ساخته شده است که از جمله آن میتوان به فیلم دوازده صندلی (۱۹۷۰) به کارگردانی مل بروکس اشاره کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.