توضیحات

                                                             کتاب خواستگاری یا انتخاب

                                            معرفی کتاب خواستگاری یا انتخاب

گاهی این فردا شب آ انقدر دیر می رسن که آدم جونش به لبش می رسه! برای منم همینجور شد! انقدر این دقیقه ها دیر گذشت که دیوونه شدم! دلم می خواست زودتر برم و ساسان رو ببینم! شاید اون اوایل فقط ازش خوشم می اومد اما حالا دیگه دوستش داشتم! دلم می خواست زودتر ببینمش! دلم می خواست شادی هامو باهاش قسمت کنم! با کسی که غصه هامو باهاش شریک شدم و می دیدم که خیلی داره زحمت می کشه که شاید بتونه کاری بکنه اما بازم می دیدم که نمی تونه و داره زجر می کشه…

فریبا و شهره واستادن و منتظرن که مترو بیاد. در ضمن دارن با همدیگه صحبت می‌کنن. تو مترو یه عده خانم و آقا هم هستن.
فریبا:
یه دختر، کالا یا یه چیز فروشی نیس که بذارنش توی یه مغازه و براش مشتری بیاد و اکه پسندیدش، ببره بزاره تو خونش!
مریم:
من که از این جرأت آ ندارم به بابا بگم من می‌خوام برم خواستگاری!
فریبا:
پس حق انتخاب ما چی می‌شه؟! یعنی ما محکومیم که همیشه انتخاب بشیم؟ حق نداریم خودمون انتخاب کنیم؟! مریم: آخه چه جوری می‌شه؟! یعنی اگه ما سه تا این رسم و عوض کنیم، دیگه از این به بعد جای اینکه پسرا بیان خواستگاریه دخترا، دخترا می‌رن خواستگاری پسرا؟!…

…تا ماشین از دید دوربین خارج می شه،فریبرز برمی گرده طرف مهمونا که یه مرتبه می بینه،شهره و مریم و چندتا دختر دیگه،هر کدوم یه شاخه گل رز دست شونه و توی یه خط وایستادن و به فریبرز می خندن!حالت خنده شیطنت آمیزه!در واقع می خوان همگی فریبرز خواستگاری کنن!فریبرز تا اونا رو می بینه،یه مرتبه برمی گرده و چند قدم فرار می کنه و یه مرتبه می ایسته و با خودش می گه،عجب خری ام من!چرا فرار کنم؟!بعد برمی گرده طرف دخترا و با دستش و انگشتاش،عدد 4 را نشون می ده و می گه:نفرات اول تا چهارم عقدی ان و بقیه صیغه!از اول باهاتون طی کرده باشم بعدا توش حرف در نیاد!!!

0/5 (0 دیدگاه)