توضیحات

                                                              کتاب شکلات تلخ(2جلدی)

                                           معرفی کتاب شکلات تلخ(2جلدی)

قسمت هایی از کتاب شکلات تلخ (دوجلدی)
در سکوت کامل کنارش نشسته و به روبه رویم زل زده بودم. ماشین آرام به جلو پیش می رفت و سعید هم قصد نداشت حرفی بزند و سکوت بینمان را بشکند. داشتم به این فکر می کردم که چرا نمیتوانم او را دوست داشته باشم؟ او پسر یکی از بزرگترین بساز بفروش های شهر بود. در خانه بسیار لوکسی که پدرش برایش ساخته بود زندگی می کرد و از نظر مالی هیچ چیزی کم نداشت، ولی من هیچ وقت در کنار او احساس راحتی نمی کردم. همیشه معذب بودم. با این که سعید به شدت بی تکلف و مهربان بود
راهنما زدم و با همان سرعتی که داشتم از اتوبان خارج شدم. همه خستگی هایم را همیشه فقط یک جا می توانستم رفع کنم وارد خیابان فرعی شدم و در اولین جای پارکی که دیدم با دو فرمان ماشین را جا کردم. پنل ضبط را در آوردم و داخل داشبورد پرتاب کردم. در داشبورد را بستم و بعد از برداشتن کیفم از ماشین پیاده شدم و با دزدگیر درها را قفل کردم و راه افتادم سمت ساختمان سیصد و سیزده. طبقه دوم این ساختمان همیشه و همیشه مأمن همه دردهایم بود. باز صدای گوشی ام بلند شد. وارد ساختمان شدم و گوشی را از کیفم در آوردم. برعکس تصورم که فکر می کردم مامان باشد چهره سعید بود که روی صفحه به من دهن کجی می کرد.
خودم را تقویت می کردم ولی چه کسی میتوانست چند ماه بی مژه سر کند؟ من؟! عمرا؟ سرم را روی صندلی گذاشتم و اجازه دادم رامیلا به صورتم برسد. توی این سالن هر کس مسئول یک کاری بود. بند و ابرو و میک آپ حرفه ای کار هیوا بود. انواع و اقسام مسائل مربوط به مو، از رنگ گرفته تا اکستنشن و شینیون هم کار رامیلا بود. سوری که الان نبود مسئول اپیلاسیون بود و من هم ناخن و مژه کار سالن بودم. چند نفر دیگر هم بودند که می آمدند و می رفتند، ساکن نبودند. نفس عمیقی کشیدم و بوی لوازم آرایش را بلعیدم. عاشق بوی کرم پودر و رژلب و کلا لوازم آرایش بودم. دست خودم نبودم.
0/5 (0 دیدگاه)