توضیحات

                                         کتاب تاریخ تلخ به روایت شاملو

                            معرفی کتاب تاریخ تلخ به روایت شاملو

تاریخ تلخ به روایت شاملو

محمد قراگوزلو

«تاریخ تلخ» اثری نوگرایانه است. نویسنده با جسارتی شگفت‌انگیز به روایتی تاریخی از زندگی و روزگار احمدشاملو پرداخته اما این روایت نه مبتنی بر اسناد رسمی یا آثار پرداخته شدۀ قبلی که به طور کامل بر اساس سروده‌های شاعر است، نویسنده موشکافانه و البته با حوصله و صبری چندساله با آثار شاعر خوگر شده، شأن نزول و نکات مختلف و شعر را کاویده، دقایق و زوایای مختلف زیست و زمانۀ شاعر را از درون هر شعر برآورده و کتابی جذاب و خواندنی نوشته که پر از نکات تازه و بیان نشده از روزگار و زندگی شاعر است.
تاریخ تلخ خیلی زود مورد اقبال جامعۀ کتابخوان قرار گرفت و نسخه‌های چاپ اول آن به سرعت به اتمام رسید، اینک با پاره‌ای از اصلاحات و رفع کاستی‌ها چاپ دوم این اثر تقدیم دوستداران تاریخ و ادبیات معاصر ایران می‌گردد….

در آغاز کتاب تاریخ تلخ می خوانیم :

کتاب تاریخ تلخ به روایت احمد شاملو

درآمد _ دایناسوری با هزار سر!

احمد شاملو پدیده‏‏ی شگفت‏ناکی است. غولی زیبا یا جانوری حیرت‏انگیز از تبار دایناسورهای منقرض شده. احمد شاملو از آن آدم‏هایی است که در هر یکی دو سده، یکی دوبار _ آن‏هم به ندرت و سخت غافل‏گیر کننده _ سروکله‏ی خاکی‏شان پیدا شده است و بعد گویی برای همیشه تخم‏شان را ملخ خورده است. شاملو خود در مقدمه‏یی جنجال برانگیز بر روایتی دیگرسان از غزل‏های حافظ گفته بود:

«حافظ راز عجیبی است…»

اما من شاملو را با تمام مانسته‏گی قامت بلند شعر و اندیشه‏اَش به حافظ، و با وجود همه‏‏ی رازناکی، ایماژ و پیچیده‏گی عمیق شعر بی‏ماننداَش، نه رازی عجیب که نشانه‏یی غریب می‏دانم. از آن‏سان که پنداری بی‏گاهان و چند ده قرن یا هزاره‏یی زودتر به شتاب در سیاره‏ی ما فرود آمده بود. هر چند به زبان و بیان و جان معاصر ما بود و بیش از همه ما به خود می‏بالیم که معاصر او بودیم و پیش‏تر از تمام اعضای اصلی و بدلی خانواده‏ی ما نزدیک‏ترین خویش‏آوند ما بود، اما انگار حضور قاطع و خلاصه و معجزه‏‏وارش در هزاره‏ی دوم کره‏ی ما سخت نامنتظر بود. در بادیه‏یی که کسی را یارای انتظار او نبود، پاتاوه نهاده بود…

گفتم شگفت. و استدلال می‏کنم شاملو فاشیست آنارشیستی بود که به هم‏دستیِِ توده‏ها در صف سوسیالیست‏ها رخنه کرده بود و با نیهیلیست‏ها، کرگدن‏وار نرد سرکشی و طغیان‏ زده بود و در همه حال به دفاع از انسان بلندترین پرچم آزادی و برابری را بر ذروه‏ی شعراَش برافراشته بود…

و شگفت‏تر آن‏که مخالفان و معاندان‏اَش نیز با احترام تمام پیش پای‏اَش بر می‏خاستند و با این‏که به جرم تشنیعِ کلاسیسیسم و تخریب عرصه‏ی انحصاری “حافظ نامه” پژوهی و نقد تابوی فردوسی و سنت‏شکنی و تعرض به خرافه پرستی و هجو انواع حرفه‏های سیاه هنری و تشکیک در سابقه و حافظه‏ی تاریخی و جز این‏ها به دادگاه‏های خود خوانده می‏بردندش اما با تمام این اوصاف گاه و بی‏گاه و به فرصت‏ طلبانه‏ترین شکل ممکن از شعر و اندیشه‏‏اَش آویزان می‏شدند تا مگر از نمداَش برای سرکچل خود کلاهی بدوزند.

و به‏راستی شما در طول و عرض تاریخ قوال و قطور این کهن بوم و بر آدمی‏‏زاده‏یی را سراغ دارید که هتاکان و معاندان و دشمنان خونی‏اَش نیز، چنین حیرت‏انگیز زبان به ستایش‏اَش گشوده باشند؟!

و به‏راستی چگونه است که طیفی از چپول‏ترین جریانات ایده‏ئولوژیک سیاسی تا راست‏ترین نئولیبرال‏های سردر آخور سرمایه‏داری مانند سران “نهضت آزادی” و تهان “جبهه‏ی ملی” به قصد هجو او _ که احمد شاملو بود _ دست در دست هم می‏نهند اما در گرد و خاک خود ساخته، زودتر خاموش و فراموش می‏شوند و همگون حبابی می‏ترکند؟

از شگفتی‏های شاملو بسیار بی‏جا سخن گفته‏اند و بسی به‏جا سخن توان گفت و ما برای آغاز این دفتر به‏جا یا بی‏جا و بی‏نظم و انتظام، چند کلمه‏یی را بر همه‏ی آن کلام سیاهه می‏افزائیم تا درآمدی را یا دهلیزی را برای لب‏تر کردن اصل سخن خود گشوده باشیم و بی‏که قصد استفهام یا پرسشی در کار باشد از ادبیات او وام می‏گیریم تا گفته باشیم:

احمد شاملو پدیده‏ی شگفت‏ناکی است!

به‏راستی کیست این ستایش‏گر زبان توامان رزم‏آمیز و بزم بیز فردوسی که بیشترین ناسزا را از نژادپرستان خدایگان‏زده‏ی آریامهری و حافظان کهنه‏ی فکر کهن و دلالان پوسیده‏ی پوسته‏ی پیازینه‏ی “تمدن بزرگ” حلبی‏آبادی و مفت‏آبادی و یافت‏آبادی به جان خریده است و اشک تمساح پاسداران ثابت اسطوره و تاریخ دست نخورده‏ی ملتی را جاری ساخته است که تا چشم کار می‏کند در قفای خود انباری از شاهان مستبد را انبان کرده است؟

منکران‏اَش او را “سلطنت‏چی” و “سلطنت‏آبادی” خوانده‏اند و دشمنان‏اَش به کین‏خواهی داریوش و انوشیروان و محمدرضاشاه به دشنه و دشنام‏اَش بسته‏اند…

به‏راستی کیست این راوی حافظ که با زبان تورات و قصص قران و بیهقی و میبدی و ابوالفتوح رازی به کشف بیان شعر سپید دست در کمر دریای فرهنگ فارسی حلقه کرده است و در عین حال خشم پاسبانان اندرزنامه‏های ادبی و بی‏ادبی را برانگیخته و صدای اعتراض ژاندارم‏های نسخ اقدم و اصلح متن‏شناس را درآورده و دربانان نسخه‏شناس و نسخه‏پیچ عطاری‏های قرون ماضیه را بیدارباش داده است؟

به‏راستی کیست این جانور ستیزنده که از هول حلیم سیاست پیشه‏گیِ اعتراضی چنان در دیگ‏جوشان فاشیسم هیتلری افتاده است که بعدها برای جبران آن حماقت تاریخی دست به هر کاری زده است؟ از ترجمه‏ی “مرگ کسب و کار من است” روبرمرل و برگردان ترانه‏های ضد فاشیستی یانیس ریتسوس و ترویج موسیقی تئودوراکیس تا شاعرانه‏ترین ترجمان شعرهای لورکای ضد فاشیسم فرانکو

به‏راستی کیست این مبارز پای‏آبله که از سقوط در دامْ چاله‏ی یک دیکتاتور بزرگ (هیتلر) درس عبرت نیاموخته و اندک زمانی بعد، از راست فاشیستی به چاه “چپ” دیکتاتوری دیگر (استالین) سقوط کرده است؟ تا به پشتوانه‏ی آموزه‏های گران‏مایه‏ی گرفتاری در دو زندان دیکتاتوری ندا سر دهد که:

«سورخوران قدیمی سرنگون می‏شوند و سورخوران تازه‏یی جای آنان را می‏گیرند و فاشیسمی جانشین فاشیسم دیگری می‏شود، که قالب‏اَش یکی است، شکل‏اَش یکی است عمل‏کرداَش یکی است. چماق و تپانچه‏اَش و زندان‏اَش همان است. فقط بهانه‏های‏اَش فرق می‏کند… تو آلمان هیتلری می‏کشتند که طرف‏دار یهودی‏هاست، حالا تو اسرائیل می‏کشند که طرف‏دار فلسطینی‏هاست. عرب‏ها می‏کشند که جاسوس صهیونیست‏هاست، صهیونیست‏ها می‏کشند که فاشیست است، فاشیست‏ها می‏کشند که کمونیست است، کمونیست‏ها می کشند که آنارشیست است. روس‏ها می‏کشند که پدرسوخته از چین طرف‏داری می‏کند، چینی‏ها می‏کشند که حرام‏زاده سنگ روسیه را به سینه می‏زند…»

0/5 (0 دیدگاه)