توضیحات
کتاب بابک خرمدین
معرفی کتاب بابک خرمدین
بابک خرمدین
جلال برگشاد
رضا انزابىنژاد، رحيم رئيسنيا
بابك خرمدین رهبر سرخپوشان آذربايجانى يكى از قهرمانان ملى ماست. بابك هر چند برخلاف حكومت عباسيان سالهاى سال جنگيد، اما با اسلام مخالفتى نداشت و اين را از ميان تعداد زيادياران مسلمانش نيز مىتوان مشاهده كرد. اين مورد شايد به مذاق كسانى كه مىخواهند قيام بابك را بعنوان آخرين قيام مذهبى زرتشتيان ساسان قلمداد كنند، خوش نيايد. اما قيام بابك بيش از همه يك قيام طبقاتى بود.
در حالى كه بزرگان و به قول نويسنده كتاب مردان طلاء و نقره دوران خوشى را در اوج شكوه عباسيان و دوران هارون بزرگترين خليفه آنها مىگذراندند، جنگهاى كه براى كشورگشائى و يا نگهدارى كشورهاى فتح شده در مىگرفت بار مالى عظيمى داشت و اين طبقات پايين جامعه و زحمتكشان و كشاورزان بودند كه مىبايست با مالياتهايشان بار مالى آنها و با جانهايشان بار مرگ آنها را به دوش بكشند. اين مورد بخصوص در مورد اقليتهاى مذهبى كه مىبايست مالياتهاى چندگانه بپردازند بيشتر رنجآور بود. بابك مردى از دل اين دوران است، كه با توجه به نيروى كه در اتحاد ميان مردم است، دست به قيام بر عليه مالياتبگيران خليفه مىزند.
زندگى بابك تماماً سراسر از سلحشورى و مبارزه براى حمايت از اين مردم است. در اين ميان زحمتكشان بسيارى به او پيوستند، اين خيل عظيم افرادى كه با جان و دل بر عليه زورگيران به پا خواسته بودند خلفاى عباسى را ترساند. بخصوص كه ضعف اين خلفاً در مهار اين شورشى كه در كنار گوششان بود، باعث شد كه در نقاط دورتر قلمرو پهناور عباسى مانند اندلس، خراسان، مصر و سيستان شورشهاى سر بگيريد. در مجموع خلفا عباسى با جمعآورى نيروى زيادى توانستند شورش بابك را سركوب بكنند، اما اين امر به ديگران از قبيل طاهر در خراسان و يعقوب ليث در سيستان كمك كرد كه قيام خودشان را پيش ببرند و به عنوان اولين قيامهاى ايرانيان مسلمان به جهت براندازى عباسيان ماندگار تر باشند. اين در حالى است كه عباسيان خود به دست ايرانيانى از قبيل ابومسلم به خلافت رسيدند و باز اين ايرانيان بودند كه مامون را يارى كردن تا برادرش امين را شكست بدهد. اما تمام ايرانيانى كه به عباسيان كمك كردند تنها از آنها خيانت ديدند و بزرگانى مثل ابومسلم و جعفر برمكى سر خود را در اين ميان از دست دادند.
گزیده ای از کتاب بابك
کتاب بابک خرمدین نوشتۀ جلال برگشاد…از جمله این عصیانها و به شهادت تاریخ پردامنه ترین آنها برای خلافت [عباسی] که بیش از هر عارضه و قیام دیگر مایه دلمشغولی بغداد و سامره را فراهم آورد قیام ریشه دار خرمیان آزربایجان بود که تنها از آن روز که پرچم نهضت به دست بابک سپرده شد بیست و دو سال طول کشید..
در آغاز کتاب بابك می خوانیم
نوشتهاند قلمرو عباسى چنان وسعتى داشت كه وقتى آفتاب در كرانه غربى آن غروب مىكرد. در كرانه شرقيش سپيده مىدميد. در اين پهنه پهناور ملتهاى گوناگون و بىشمارى زندگى مىكردند كه غالبآ از ستم و تبعيض دستگاه خلافت عباسى به ستوه آمده بودند و هر فرصتى را كه تحول شرايط فراهم مىآورد، غنيمت مىشمردند و براى تحقق آرمانهاى آزاديخواهانه و استقلالطلبانه قيام مىكردند.
هرچند اين قيامها ابعادى گونهگون، كيفيتهايى دگرسان، هدفهايى ناهمگون داشت و زير پوششهاى متفاوت عقيدتى و فكرى و قومى بود، اما هرگز از استمرار و دوام آنها كاسته نمىشد و همواره آرامش دستگاه خلافت را برهم مىزد خواب خليفه بغداد را برمىآشفت. در اين ميان، طبعآ چنين نبود كه تمام اين جنبشها به پيروزى بينجامد، بسا اتفاق مىافتاد كه قيام در خون برپادارندگان خود غرق مىشد و به شكست مىانجاميد. البته گاه نيز پيروزىهاى نسبى، محدود، موقت و يا حتى پر دوام و ديرنده به دست مىآمد.
از جمله اين عصيانها، و به شهادت تاريخ پردامنهترين آنها، براى
خلافت، كه بيش از هر عارضه و قيام ديگر مايه دلمشغولى بغداد و سامره را فراهم آورد، قيام ريشهدار خرميان آذربايجان بود كه تنها از آن روز كه پرچم نهضت به دست بابك سپرده شد بيست و دو سال طول كشيد؛ بيست و دو سال ايستادن در برابر سيلهاى ويرانگر، بيست و دو سال نبرد با نيروهاى هارون و مأمون و معتصم، عمق قيام و ايمان و اراده استوار مردم را مىرساند.
مىدانيم كه دستگاه خلافت، خود آكنده از تعارض و دستخوش كشمكشهاى آشكار وتوطئههاى نهان بود. مشخصترين تظاهر اين كشمكشها، در دستهبندىهاى اشراف عرب و ايرانى نمود پيدا مىكرد؛ حادثه كشتار برمكيان و مسأله جانشينى هارون از پىآمدهاى بارز اين مخاصمات بوده است. اشراف ايرانى كه همواره خواب احياى شكوه دربار و نظام بهرهكشى ساسانى را مىديدند، مأمون را كه از مادرى ايرانى زاده شده بود چندان تقويت كردند كه سر امين، برادر صلبى خود را به دست يك سردار نژاده ايرانى از تن جدا كرد و خود بر اريكه خلافت نشست. گروههاى ديگرى از همين اشراف، بنا به خواستههاى برترىجويانه خود، امثال مازيار و افشين را به سرپيچى از فرامين خليفه تحريك و تشويق مىكردند تا از اوضاع آشفته بهرهمند شوند و از آب گلآلود ماهى بگيرند. باوجود اين هيچكدام از اين دستهبندىهاى اشرافى اعم از عرب و ايرانى، و وابسته به خلافت يا مخالف آن، به جنبشى كه در آذربايجان پا گرفته بود نهتنها روى خوش نشان نمىدادند بلكه براى سركوبى آن مستقيم و غيرمستقيم با عباسيان همدستى و همداستانى مىكردند. و اگر كسانى مانند «سهلبن سنباط» به ناگزير و ظاهرآ از آن هوادارى مىكرد، خنجر خيانت را در زير دامن مخفى نگاه مىداشت تا در فرصتى مناسب بر پيكرش فرو كند.
آذربايجان در اين دوران از هر سو دستخوش تجاوزهاى ويرانگر و طاقتفرسا بود. «خزرها» از شمال سرازير مىشدند. تاراج مىكردند، مىكشتند، برده مىگرفتند و به آتش مىكشيدند؛ امپراطوران «بيزانس» از غرب فشار مىآوردند و نيروهاى خلافت از جنوب و خاور يورش مىبردند. ترديدى نيست كه حاصل اين تاخت وتازهاى بىوقفه، خانهخرابى، داغدارى و ستوه همگانى بود، و در اين ميان دو راه بيش وجود نداشت: تسليم يا مقاومت. يا مىبايست زبونانه پيش شمشير دشمن سر فرود آورد يا شمشير بركشيد و گردن برافراشت. اما در اين سرزمين ميل غالب بر مقاومت بود و مردم در طلب يك قهرمان بودند، قهرمانى كه سايه شمشيرش مأمن بىپناهان و از پاى افتادگان باشد. و چنين قهرمانى در ده «بلالآباد از محال «ميمد» پا به دنياى پر از كين و ستم، پر از خون و شيون و شيهه نهاد. ستيزگر خردسال از روزى كه خود را شناخت طنين خشماهنگ كلام پدر را ــ كه پيام روزگار خويش نيز بود ــ در گوش جان خود شنيد «مردى كه شمشيرش زنگار بگيرد، مردهاى بيش نيست!»در چنين حال و هوايى بود كه بابك از آب و گل برآمد و باليد و در كوره رنج و كار و پيكار آبديده شد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.