توضیحات
کتاب خال سیاه عربی
معرفی کتاب خال سیاه عربی
. کتابی خواندنی و شیرین که آغازی خاص و فراموشنشدنی دارد. نویسنده با تدبیری درست، بهجای آنکه از فرودگاه مبدأ یا لحظههای ورود به سرزمین حجاز شروع کند، دست خواننده را میگیرد و به گذشتههای دور خود میبرد تا جای پای نخستین ذهنیتها و تصورات
کودکی از خدا و سفر حج را نشان دهد و او را برای سفر آماده کند.
او در ابتدای کتاب خال سیاه عربی میگوید:«خدای کودکیهای من تا قبل از آنکه مدرسهای شوم، خدایی بود که مادرم به من شناسانده بود» و در صفحات بعد به نرمی شرح میدهد که چگونه معلمهای دینی مدارس و نظام رسمی آموزش و پرورش آن خدای
مهربان و نزدیک را به خدایی دور از دسترس و ناآشنا تبدیل کردهاند.
تعبیر خودش درباره آن خدای بعدی چنین است:«خدای معلمهای دینی مدرسه مثل خودشان بود؛ خدایی با عینکی کائوچویی که یک سری مقررات دقیق و منظم وضع کرده بود؛ سختتر از مقررات مدرسه و هر کس دست از پا خطا میکرد، حسابش با آتش جهنم بود و
سُرب داغ و میل گداخته به چشم، یک خدای اخمو و بیاعصاب که انگار همیشه از دنداندرد رنج میبرد و همین روی رفتارهایش تأثیر
منفی گذاشته بود! از این خدا خیلی میترسیدم.»
این سفرنامه به دلیل قلم خاص عسکری از نازکخیالیهایی شیرین و دلپذیر آکنده است و خواننده را کاملاً با احساسات و عواطف شخصی نویسنده درگیر میکند و با برداشتها و تخیلات او همراه میسازد. در بخشی از کتاب میخوانیم: «اتاق جمعوجوری
پیداکردهام که دنج است. مگر یک کاتب چه میخواهد برای نوشتن جز فراغتی و کتابی و سایه چمنی؟ سرانگشتهایم گزگز میکنند.
کلمهها میگویند:«اول من! اول من!» مثل کدخدای قبیلهای که میخواهد جلوی مهمانش خرما ببرد، شیرینهایش، عسل دارهایش،
برّاقهایش را سوا میکنم برای چیدن کنار هم.»
بعد اضافه میکند: «شهر رسول نازنین خداست و من با فونت نازنین دارم مینویسم. اندازه قلم را هم از سرخوشی میگذارم روی چهارده. فاصله بین سطرها را هم کم میکنم تا درخت کمتری قطع شود.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.