توضیحات

                                                             کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

                                               معرفی کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

ماجرای این رمان در یکی از محله های شهر آبادان شروع می شود جایی که زن ارمنی به نام کلاریس آیوازیان همراه با شوهر و ۳ فرزندش (دو تای آن ها دو قلو هستند) زندگی می کنند، شوهر کلاریس در شرکت نفت آبادان مشغول به کار است، به همین دلیل شرکت نفت به آن ها خانه ای سازمانی داده است که بتوانند در آن زندگی کنند. راوی این داستان خود کلاریس است او زنی خانه دار است که تمام عمر خود را صرف بچه داری و کارهای خانه می کند. او در این کتاب از ماجراها و اتفاقاتی که بین او و همسایه هایش افتاده سخن می گوید، اینکه او چگونه در عین متاهل بودن عاشق مردی در همسایگیشان می شود و تصور می کند که او مرد رویاهاش است. در برخی از قسمت های این رمان شاهد حرف زدن کلاریس با خودش هستیم که زیبایی این داستان را چندین برابر می کند.

در اصل این کتاب یک کلاسیک است و جملات این کتاب به شکل نثر روان بیان شده است و همچنین یک داستان خیالی است و شخصیت های این داستان واقعی نیستند.

 

در این کتاب می خوانیم …

اتوبوس غیر از من مسافری نداشت. راننده زیر لب آهنگی عربی زمزمه می کرد. از “یاحبیبی” و”یا عزیزی” ها که از ته دل می خواند حدس زدم باید عاشقانه باشد. از جلو سینما تاج گذشتیم انگار همین دیروز بود هر جمعه دوقلوها را که هنوز خیلی کوچک بودند می گذاشتیم پیش مادر و آرمن را می آوردم سینما تاج، توی خانه ساندویچ کالباس با جعفری و پیاز خرد کرده درست می کردم که خیلی دوست داشت. عاشق کانادادرای نارنجی هم بود که حتما باید خودش می رفت از بوفه سینما می خرید.

با هم فیلم تماشا می کردیم و ساندویچ می خوردیم و می خندیدیم و وقت برگشتن دستش توی دستم فیلم را از اول تا آخر دوباره و سه باره تعریف می کرد.

اتوبوس روبه روی مغازه ستاره آبی ایستاد. فکر کردم چند وقت است دستش را نگرفته ام؟ چند وقت است باهم سینما نرفته ایم؟ قبل از پیاده شدن به راننده گفتم: (چه آهنگ قشنگی بود)، خندید. جوان بود و سه دندان طلا داشت.

0/5 (0 دیدگاه)