توضیحات

                                                               کتاب جهان فلسفی استنلی کوبریک

                                              معرفی کتاب جهان فلسفی استنلی کوبریک

در طی پنجاه سال ، استنلی کوبریک کارگردان برخی از تصاویر دلهره آور و فراموش نشدنی در دنیای سینما و فیلمسازی بود. فیلم های او طیف گسترده ای از موضوعات را با سوالات مربوط به زندگی ، رفتار و عواطف انسانی پر می کند: عشق و رابطه ، جنگ ، جنایت ، جنون ، فناوری و شرطی شدن اجتماعی. در این تنوع گسترده ی موضوعی ، کوبریک جنبه های مختلف واقعیت را بررسی می کند و آنها را در یک چشم انداز فلسفی غنی شبیه به اگزیستانسیالیسم متمرکز می کند.
تقریبا در تمام فیلم های کوبریک ، قهرمان داستان خود را در تقابل با جهانی سخت و بی دغدغه می بیند ، خواه درگیری در جهان طبیعی رخ دهد یا در نهادهای انسانی اتفاق افتاده باشد. فیلم های جنگی کوبریک، نحوه ی برخورد انسان با بدترین ترس خود – به ویژه ترس از مرگ – را در مواجهه با پوچ بودن جنگ بررسی می کند.
کتاب “جهان فلسفی استنلی کوبریک” از “جرالد جی.آبرامز“، علاقه ی کوبریک به اخلاق و سرنوشت را بررسی می کند و فلسفه ی رواقی را در مرکز بسیاری از فیلم های وی آشکار می کند. فیلم های کوبریک در مورد آینده، این چنین نشان می دهند که نوعی پوچ گرایی فعال به انسان اجازه می دهد پوچی جهان را بپذیرد و فراتر از آن پیش برود تا دیدگاهی آزاد و خلاقانه از بشریت شکل دهد. مقالاتی که در کتاب “جهان فلسفی استنلی کوبریک” به قلم “جرالد جی.آبرامز”، جمع آوری شده است ، نگاهی جذاب به دیدگاه جدی کارگردان در مورد یک جهان اخلاقی و فیزیکی است که دائما در حال تغییر است.

قسمت هایی از کتاب جهان فلسفی استنلی کوبریک
ابسوردیته: ( ۲۸) در معرفت شناسی، تقریبا معادل با امر « غیرعقلانی » به کار می رود، یعنی یک باور یا یک گزاره آشکارا ناسازگار یا متناقض، مثل « دایره مربع است » . فلاسفه اگزیستانس دو تفسیر فربه تر دیگر را منظور نظر دارند: تفسیری که بیشتر در ادبیات شاهدش هستیم، که به معنای « بی معنایی » ریشه ای همه چیزهایی است که هستند، چراکه هیچ برنامه نهایی و طزح غایی ای وجود ندارد که اشیا و امور را بتوان طبق آن توجیه کرد؛ تفسیر دوم، که بیشتر در متون فلسفی شاهدش هستیم، به کنش ها و انتخاب های ما انسان ها مربوط است، و بدین معنا ابسورد خوانده می شوند که، چون صرفا از « آزادی » انسان نشئت می گیرند، فاقد بنیادی خارج از خودشان هستند. اما کوبریک، مثلا، می کوشد نتایج و پیامدهای مواجهه انسان ها با جهانی بی معنا و ابسورد به تصویر کشیده شود، و یکی از پیام های کوبریکی مواجهه غیرصریح، غیرمنفردانه، و غیراصیل با تجربه وضعیت ابسورد مثلا تجربه « ترس » و « مرگ » در میدان جنگ، چه جنگ جبهه محور چه جنگ سرد « جنون » است، چه در قالب جنون یک فرد که سراپای وجودش را در بر می گیرد، چه جنون در کسوت نشست ها و یادداشت تفاهم های سیاسی؛ یا وقتی وی در بری لیندون با تکنیک های سینمایی، مثل زوم معکوس و روایت های راوی، تعارض دو نظرگاه بیرونی ( چشم انداز ناظر ) و درونی ( چشم انداز بازیگر ) به موقعیت های داستان را هنرمندانه به تصویر می کشد، و خواننده را به این که ژرف ترین اصول زندگی حتی خود وی نیز حقیقتا کیفیت من عندی و گزافی دارد ملتفت می سازد. در همین راستاست که کوبریک بری لیندون را با این جمله خاتمه می دهد: « تحت حکمفرمایی جرج سوم بود که کاراکترهای پیش گفته زیستند و جنگیدند؛ خوب یا بد، دلپذیر یا ناپسند، ثروتمند یا فقیر، اکنون جملگی آن ها برابرند » ، و این یعنی ابسوردیته مطلق زندگی، و این که همه آن شورها، هیجان ها، تقلاها، و دست و پا زدن ها، به تعبیر شکسپیر، « هیاهوی بسیار بر سر هیچ » بود.
0/5 (0 دیدگاه)