توضیحات

                                    کتاب اصول اخلاقی برنامه های توانبخشی شناختی انسان

                        معرفی کتاب اصول اخلاقی برنامه های توانبخشی شناختی انسان

کتاب اصول اخلاقی برنامه های توانبخشی شناختی انسان

1-1 دربارۀ ارتقای شناختی انسان، مجادلات فلسفی و نیاز به یک چارچوب اخلاقی عملی برای سنجش برنامه‌های ارتقای شناختی انسان

ارتقای انسان [1](HE) خروجیِ رایج برنامه‌ها یا فعالیت‌هایی است که به شیوه‌های مختلف با هدف بهبود موقتی یا دائمی گونۀ انسان طراحی شده‌اند، به‌نحوی که در برابر آسیب‌ها و با بازیابی صرف از آن‌ها مقابله کند. در حالی که درمان اغلب به صورت «تلاش برای بازگرداندن شرایط مشخصی است؛ برای مثال بهنجاری، سلامت روانی، سلامت جسمی» ارتقا به‌صورت فراتر رفتن از این مرزها در نظر گرفته می‌شود (STOA، 2009، 10). ارتقای شناختی انسان (HCE)[2] اصطلاحی است شامل برنامه‌هایی که فرض می‌کند توانایی‌های شناختی از قبیل توجه، حافظه یا استدلال را بهبود می‌بخشند. چنین ارتقایی را می‌توان به اشکال گوناگون از طریق به‌کارگیری مواد و داروها، مداخلات ژنتیکی، شبیه‌سازی مغزی، سنسورها و ابزارهایی دیگر مانند عینک‌های هوشمند انجام داد. هیچ توافقی بر گسترۀ فناوری‌هایی که ممکن است به‌عنوان برنامه‌های ارتقای شناختی انسان شناخته شوند، وجود ندارد. این دسته‌بندی بیشتر براساس هدف «ارتقا»[3]، که این مداخلات یا برنامه‌ها براساس آن به کار گرفته می‌شوند، تعریف شده‌اند.

مفهوم ارتقا مجادله‌برانگیز است و این مجادله‌ها کاملاً دو قطبی شده‌اند. «ترابشریت‌گرایان»[4] از جمله نیک باستروم[5] یا جولین ساولسکو[6]، بزرگان نظریه ارتقای انسان، پیرو این عقیده هستند که طبیعت برنامه‌ریزی‌شدۀ ما به یک مفهوم محدود است. طبیعت بین ما و تکامل فاصله زیادی به وجود آورده، اما در طبیعت نقص‌های زیادی هست، همچنین پتانسیل‌های زیادی وجود دارد که به طور کامل توسعه نیافته‌اند. از نظر آن‌ها، ارتقای انسان ابزاری برای رهایی از زنجیره‌های تکامل طبیعی است و ما را قادر می‌کند از تکامل فاصله بگیریم و وارد یک فرایند کنترل‌شده‌تر و پرشتاب‌تر پساتکامل‌یافته یا فرایند تکاملی فناورانه شویم. در برخی موارد، این گام صرفاً محرک مثبتی در نظر گرفته نمی‌شود؛ بلکه حتی یک وظیفۀ اخلاقی نیز محسوب می‌شود (هارنیس، 2007).

نامگذاری این مفهوم بدون سوگیری نیست؛ برچسب زدن یک اثر به‌صورت ارتقا، چارچوب مثبتی برای آن ایجاد می‌کند. با این حال، برای برخی، ارتقای انسان با جنبه‌های منفی مانند این عقیده که ارتقا عادی نیست یا این نگرانی که در ارتقای توانایی‌هایمان ابزارهایی هستند که ما اثر آن‌ها را بیش‌برآورد می‌کنیم، همراه است. به‌علاوه، اصطلاح ارتقا ممکن است این معنا را برساند که ما می‌دانیم و درمورد آنچه به‌صورت «ارتقایافته» محسوب می‌شود، توافق داریم، اما نویسندگانی همچون مک‌گی[7] (1997) دیدگاه متفاوت‌تری دارند. این موضوع مطرح شده که ارتقا را نمی‌توان به‌صورت ذاتی مثبت انگاشت. در بسیاری از موارد، بهبود یک قابلیت یا خصوصیت ممکن است موجب کاهش قابلیت‌های دیگری شود. برای مثال، افزایش خُلق ممکن است موجب کاهش توانایی‌های شناختی خاصی شود و افزایش خلاقیت نیز ممکن است توانایی تمرکز فرد را کاهش دهد (به لاندویرد[8]، 2010 مراجعه کنید).

مفاهیم دیگری نیز در این مجادله دیده می‌شوند. برای نمونه، «ترابشریت‌گرایان» مخالفان خود را با عنوان «محافظه‌کاران زیستی» در نظر می‌گیرند. این گروه ناهمگون از دانشمندان بیان می‌کنند که کرامت انسانی در معرض تهدید است و برنامة ارتقای انسان برای نژاد انسانی غیرطبیعی یا نامعتبر است. برای مثال، کاس[9] (2003) بیان داشت:

اکثر موهبات طبیعت دارای ماهیت ویژۀ مربوط به گونۀ‌ خود هستند: آن‌ها همه از یک ردیف دستۀ مشخص هستند. سوسک‌ها و انسان‌ها به اندازة یکسانی از آن بهره‌مند شده‌اند اما دارای ماهیت متفاوتی هستند. برای تبدیل انسان به سوسک کافی است انسانیت‌زدایی کنیم و برای این کار نیاز نداریم کافکا این موضوع را به ما نشان دهد. برای تبدیل یک بشر به چیزی فراتر از یک انسان نیز چنین است. ما به چیزی بیش از قدردانی عمومی از موهبات طبیعی نیازمندیم. ما به توجه و احترام ویژه‌ای برای هدیۀ خاصی که ماهیت مشخص طبیعی ماست، نیازمندیم (2003، 1).

فوکویاما[10] نیز با نگرانی مشابهی دربارۀ احتمال تغییر طبیعت انسان می‌گوید:

انکار مفهوم کرامت انسانی[11]، به این معنا که چیز منحصربه‌فردی دربارۀ نژاد انسان وجود دارد که هر عضو این گونه‌ را در جایگاه اخلاقی بالاتری از سایر موجودات جهان طبیعی قرار می‌دهد، ما را به مسیر خطرناکی سوق می دهد. ممکن است مجبور شویم درنهایت این مسیر را طی کنیم، اما باید با چشمان باز این کار را انجام دهیم (2002، 149).

مفاهیم مختلفی به طور کلی و اختصاصی با ارتقارابطه دارند. این موارد از منظر دیدگاه ایدئولوژیک شامل مجادلاتی درمورد این دو دیدگاه است: 1.پساانسان‌گرایی[12] (جایی که پیتر اسلوتردیک[13] از چهره‌های بنام این رویکرد است) و ترابشریت‌گرایان (جایی که طرفداران برجستۀ آن شامل نیک بوستروم، جولیان ساولسکو و آندرس ساندبرگ[14] هستند). علاوه‌بر‌این، نگرانی مهم مرتبط با ارتقای انسان، ارتباط ناآشکار و مفهوم منفی «ابرقهرمان» (Ubermensch) است که با ادعاهای مثبت‌گرایانه درمورد بهبود ساختار ژنتیکی و جنبش‌های اصلاح نژادی اوایل و اواسط قرن بیستم همراه است (هابرماس، 2003). ارتقا همچنین با استعارۀ رایانه‌ای از یک انسان «آپگرید»[15] شده مرتبط است. از طریق تمامی این تعاریف و مجادلات مرتبط، مفاهیم ماهیت انسان نقش هنجاری ضمنی مهمی بازی می‌کند.

این مجادلۀ نیرومند (به‌خصوص مواردی که در آغاز این هزاره برجسته هستند) کاملاً قطبی‌سازی شده است. همان‌طور که سلگلید[16] بیان می‌کند، «طرفین مجادله که یکی پس از دیگری بحث می‌کنند، خطرناک هستند» (2008، 237). مجادلۀ اخلاقی این حوزه نیز متأثر از فقدان پایه‌های تجربی است، در حالی که «… معنا، پیامدها و اخلاقیات ارتقا» تا حد زیادی تبدیل به سؤالات تجربی اساسی شده‌اند (همان، ص. 238). همان‌طور که اوترام [17](2012) بیان می‌کند، چندین مفسر مطرح کرده‌اند که اخلاقیات وارد «قلمرو غیرمجاز» شده‌اند که مدارک علمی و جامعه‌شناختی اندکی در حمایت از ادعاهای زیربنایی، به‌کارگیری و کارآمدی فناوری‌های جدید را برای ارتقا به همراه دارند (ص. 173).

در نتیجه به‌تازگی درخواست‌ها برای اعمال سیاستِ حساس به اخلاق و رویکردهای حاکمیتی مناسب در حوزۀ ارتقای شناختی انسان افزایش یافته است (STOA، 2009، زوارت، 2015). سلگلید (2008) اظهار می‌کند چارچوب اخلاقی خوبی که بتواند در تعارض آزادی، برابری و کاربردپذیری روبه‌رو باشد و بین آن‌ها تعادل ایجاد کند، وجود ندارد. شرمر و همکاران[18] (2009) اشاره می‌کنند که اغلب مناقشات به «پیشرفت با حرف E بزرگ» مربوط هستند، یعنی پیشرفت‌هایی که از آنچه درحال‌حاضر «بهنجار» یا طبیعتاً انسانی دانسته می‌شود، فراتر می‌روند. علاوه‌براین، آن‌ها عقیده دارند که درمورد سایر پیشرفت‌های کمتر جذاب، پیشرفت‌هایی با حرف e کوچک، که در حال حاضر یا در آینده‌ای نزدیک به وجود می‌آیند نیز باید به سؤالات اخلاقی و سیاسی مهمی پاسخ دهیم.

برای تصمیم‌گیریوسیاست‌گذاری عمومی دربارۀ این موضوع، مهم است بدانیم که مجادلۀ ترابشریت‌گرایان و محافظه‌کاران زیستی، شناسایی زمینه‌های مشترک را تشویق نمی‌کند. در جوامع جمع‌گرا صرفاً یک موضع فلسفی مطلوب به‌عنوان یک اصل برای تصمیم‌گیری اجتماعی قابل دفاع نیست (فورسبرگ، ‌2007). برای چنین تصمیم‌گیری یا سیاستی، رویکردهای اخلاق عملی ضروری به نظر می‌رسد؛ جایی که حداقل پیوند‌های بالقوه‌ای برای جمع‌آوری شواهد کسب می‌شود که در کوتاه‌مدت یا بلند‌مدت جمع‌آوری می‌شوند. آن‌ها شامل طیف گسترده‌تری از اصول ارزشی هستند که حداقلِ اجازه را به همگرایی به‌عنوان اصولی برای سیاست‌گذاری یا تصمیم‌گیری دربارۀ قضاوت‌های خاص می‌دهند. تولماین[19] (1981) مطرح می‌کند که قرار گرفتن در یک سطح اصولی احتمالاً با اختلاف همراه است، درحالی‌که عمل کردن براساس اخلاق عمومی مبتنی بر سطح معیار به احتمال بیشتری یک گفت‌وگوی اخلاقی را تسهیل می‌کند که ممکن است متخصصان براساس آن بر نکات مهمی توافق کنند (با وجود تفاوت‌های ایدئولوژیک). این ممکن است یک راهبرد عملی باشد تا گفت‌وگو در ارتباط با HE را فراتر از بن‌بست ترابشریت‌گرایان و محافظه‌کاران زیستی ادامه دهیم.

درواقع، پیشرفت‌های دارویی و فناورانه، بحث در ارتباط با ارتقای شناختی انسان (HCE) را کمتر مبتنی بر تفکر و بیشتر مبتنی بر فوریت کرده است. برای مثال، تحریک جریان مستقیم درون‌جمجمه‌ای[20] (tDCS) برای ارتقای شناختی در افراد سالم بسیار محبوب شده است. ابزارهای tDCS را می‌توان در خانه با استفاده از دستورالعمل‌های مستقیم و وسایل ارزان‌قیمت انجام داد (فیتز و رینر، 2013). همزمان، دسترسی به شبیه‌سازی جریان مستقیم درون‌جمجمه‌ای دارای کاربردی فراتر از منازل است؛ به‌ طوری که شرکت‌ها ابزارهای جمع‌وجور و کاربرپسندی را می‌فروشند (فارا، 2015).[21] به‌طرز مشابهی، تقویت‌کننده‌های شناختی‌- دارویی که جهت افزایش عملکردهای شناختی خاص عمل می‌کنند عمدتاً به وسیلۀ دانشجویان و دانشگاهیان به کار گرفته می‌شوند (گریلی و همکاران، 2008)[22]. موسسۀ مشاورۀ اخلاق زیستی نوفیلد[23] (2013) خاطرنشان می‌سازد که تعداد کاربران بالقوه برای کاربرد غیردرمانی فناوری‌های عصبی نوین -‌از جمله tDCS- خیلی بیشتر از برنامه‌های پزشکی تخصصی است؛ بنابراین هرگونه نگرانی اخلاقی یا اجتماعی برانگیخته‌شده حکم می‌کند که مورد توجه قرار گیرند (ص. 163). به‌علاوه، اندازه و ماهیت بازار برای برنامه‌های غیردرمانی «… چشم‌انداز تولید‌به‌مصرف ابزارها و خدمات و استفادۀ خصوصی از فناوری‌های عصبی را که بدون واسطۀ متخصصان مراقبت‌های بهداشتی هستند» برای استفاده برمی‌انگیزد. همین موضوع دربارۀ تقویت‌کننده‌های دارویی نیز صدق می‌کند؛ جایی که تجویز خارج از حوزۀ مورد تأیید داروها با هدف ارتقای آشکار احتمالاً گسترش می‌یابد (شیمر و همکاران، 2009).

علاوه‌بر مطرح بودن سؤالات پیشین دربارۀ ارزش‌های فرهنگی اساسی این برنامه‌ها و آنچه مربوط به انسان بودن است، برنامه‌های HCE چالش‌هایی را در ارتباط با معایب، موضوعات مربوط به توزیع عدالت، استفاده و مطلوبیت اجتماعی برنامه‌ها برمی‌انگیزد. به‌علاوه، پیچیدگی عملکرد مغز و اثر آن بر رفتار و شناخت سؤالاتی را در ارتباط با اثربخشی مداخلات و عوارض جانبی ناخواستۀ آن‌ها برمی‌انگیزد (چان و هریس، 2006). برای تصمیم‌گیری عملی در ارتباط با HCE چنین مسائلی به اندازۀ مسائل فلسفی‌تر مهم هستند.

از این رو، هدف کتاب حاضر پیشنهاد طرح‌نامه‌ای درمورد نحوۀ توجه به چنین تنوعی در مباحث اخلاقی و مجادلات در حوزۀ ارتقای شناختی انسان (HCE) است. کتاب حاضر سعی می‌کند فراتر از مجادلات فلسفی جهت‌گیری‌شده حرکت کند و به تصمیم‌گیری‌های حساس و عینی‌تر اخلاقی برای کمک به تصمیم‌گیران عمومی و متخصصان در ارتباط با برنامه‌های ارتقای شناختی انسان ( HCE) توجه کند. ما کار را با معرفی مفهوم ابزارهای اخلاقی و بررسی گفت‌وگوهایی در ارتباط با این ابزارها در حوزه‌های نزدیک به فناوری‌های نوظهور آغاز می‌کنیم. این موضوع به ما کمک خواهد کرد اساسی را برای ارزیابی رویکردهای احتمالی مختلف جهت سنجش اخلاقی برنامه‌های ( HCE ) تدارک ببینیم و درنهایت اجازه می‌دهد توصیه‌هایی برای این سنجش‌ها ارائه دهیم.

0/5 (0 دیدگاه)