توضیحات
کتاب کارپف از زبان کارپف (خاطرات قهرمان شطرنج)
معرفی کتاب کارپف از زبان کارپف (خاطرات قهرمان شطرنج)
«کارپف از زبان کارپف» نگاهی است روشنگرانه به ذهن و ساختار یکی از قهرمانان بزرگ شطرنجی که همچون بیسبال در امریکا، سرگرمی ملی اتحاد جماهیر شوروی بود و کارپف با صراحت و دیدی منتقدانه از فرهنگ شطرنج و مسابقات نوجوانان و اردوهایی که برای پرورش قهرمانان آینده شوروی برگزار میشد، مینویسد. او که یکی از ستارگان شطرنج جهان است، پیشامدها و مشکلاتش در کاغذبازی مقامات شوروی سابق را شرح میدهد و تصویری طعنهآمیز، واقعی و گاه خندهدار از افراد معروفی را پیش چشم میآورد که رقابتهای طولانی و گاه تلخ را با آنها تجربه کرده است؛ افرادی چون ویکتور کورچنوی، بوریس اسپاسکی، بابی فیشر و بهخصوص گری کاسپاروف. آنچه بهطور خاص عجیب و غریب به نظر میرسد داستانهای او دربارهی رفتارهایی است که این بازیکنان جهانی برای کسب برتری روانی دربرابر حریف انجام میدهند؛ نظیر استخدام فرا روانشناس یا شرکت در مراسم جادوگری. این دیدگاه یک فردِ خودی و مورد اطمینان از نبرد جنون و قدرت در بالاترین سطح شطرنج بینالمللی است.
در متن کتاب، عشق کارپف به شطرنج و فلسفهاش دربارهی شطرنج میدرخشد؛ عشقی آمیخته با بصیرت در استراتژی و دربرابر بازیکنان. «کارپف از زبان کارپف» نگاهی نادر به یکی از محبوبترین قهرمانان ملی شوروی سابق و یکی از بزرگان شطرنج است.
قسمتی از کتاب کارپف از زبان کارپف:
ارتباط من با کورچنوی، سرشار از لحظات سخت، افکار پلید، نومیدیها و دلسردیهاست و بااینحال من چیزی علیه او ندارم که بگویم. او همین است که هست و من همیشه همینطوری او را پذیرفتهام. سعی کردهام برای تمام کارهای بدی که با من کرد، او را درک کنم و ببخشم، اگر چه این کار خیلی سخت است. من هیچ کینهای از او به دل ندارم. در عوض دلم برایش میسوزد و متأسفم. اگر طور دیگری بود، اگر اینقدر ستیزهجو و بدگمان نبود، زندگیاش خیلی شادتر بود. برایش متأسفم، او خودش را تا جایی که توان و استعدادش اجازه میداد، کامل کرد. در شطرنج، به همه چیز دست پیدا کرد بهجز قهرمانی جهان. قسمتش نبود. اوایل فکر میکرد هنوز زمانش نرسیده، اما بعد معلوم شد به اندازهی اسپاسکی و پتروسیان قوی نیست و زمانی که از آنها پیشی گرفت من در صحنه ظاهر شدم. اینها بهترین سالهای او بود، ولی من در استقامت، زودتر از او رشد کردم. در این مورد تردیدی ندارم چون بارها شنیدم که کورچنوی در ملاقات با من بدشانس بوده است و ما زمانی به هم رسیدیم که کورچنوی قبلاً بازیهای خوبش را انجام داده بود.
این بههیچوجه درست نیست. سالهای خوب کورچنوی، دقیقاً زمانی فرا رسید که با من بازی میکرد؛ اما من قدرتمندتر بودم و این را همان موقع با دفاع از برتری خودم، بارها و بارها ثابت کردم. برایم جالب است که تا به امروز کورچنوی این موضوع را نفهمیده که شطرنج است که بین ما قضاوت میکند، نه مردم و اتفاقات.
کورچنوی را اولینبار در یک بازی همزمان که در کاخ فرهنگ کارخانهی تراکتورسازی برگزار میشد دیدم. آن موقع ده سالم بود. از آنجا که تعداد نفراتی که میخواستند بازی کنند زیاد بود، ساشا کولیشکین و من پشت یک میز نشستیم.
بعد از سخنرانی کوتاه کورچنوی که خیلی هم ربطی به بازی نداشت، فهمیدم که فساد در شطرنج شایع شده و اگر حریفان بیمرام سر راه قرار نمیگرفتند او (کورچنوی) خیلی بیشتر از اینها به دست میآورد. لازم نبود زیاد تلاش کند. خودش را جمعوجور و مهرهها را با انرژی حرکت میداد. لبخند میزد؛ ولی در نگاهش نوعی لذت زهرآگین و شرورانه موج میزد. از اینکه دلاوری خود را به نمایش بگذارد خوشش میآمد، همینطور از نابود کردن حریفان بیدفاع. در بازی با ما، شروع اسکاتلندی را انتخاب کرده بود و وقتی فیلش را به جای خودش برگرداند و بعد از گسترش مهرهها رخ را در مرکز قرار داد، هم من و هم ساشا، غافلگیر شده بودیم. در همین حال، متوجه شدیم مقصودش چیست و بعد از خنثی کردن حملاتش، پیشنهاد تساوی دادیم و او پذیرفت.
سه یا چهار سال بعد دوباره او را دیدیم، در یک جلسهی آموزشی مربوط به جوانان. چیز زیادی در مورد ایدهها یا روشها در چنته نداشت و در عوض سعی میکرد با گفتن قصههای زننده و ربط دادن آن به شطرنج کار کند که ما از او خوشمان بیاید و باز هم او از شانسش و عدم رعایت اخلاقیات در سطوح بالای شطرنج شکایت داشت. برای اولینبار، در مورد جزئیات تبانی بین استادان بزرگ مثل گلر، کرس، پتروسیان که برای حفظ توان و قدرتشان برای ادامهی مسابقه، بیسروصدا امتیاز بازی را بین خود تقسیم کرده بودند شنیدم؛ در تورنمت کاندیداها در کروساو. خشم کورچنوی قابل درک بود، اما ما تماشاگران جوانش با او همعقیده نبودیم. ما این نکته را هم در نظر میگرفتیم که تمام لعن و نفرینهای کورچنوی به این خاطر است که آنها کورچنوی را در جمعشان راه نداده بودند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.