توضیحات
«از خاک و خاکستر» داستانی از سالهای جنگ جهانی دوم و اشغال ایتالیا به دست نازیها روایت میکند و موضوع اصلی آن مشکلاتی است که در اثر سیاستهای پاکسازی نژادی هیتلر بر سر یهودیان آمد.
ایوا و آنجلو دو جوان عاشق یکدیگر از دو دین متفاوت یهودی و مسیحی هستند تا این که کلیسا آنجلو را فرامیخواند و او با وجود احساس عمیقش به ایوا مجبور به انتخاب مذهب خود میشود. آنجلو کشیش میشود و یک دهه بعد ایوا زنی آواره است که جایی برای ماندن ندارد، در حالی که گشتاپو شروع به آزار یهودیان کرده است. آنجلو برای کمک به ایوا پیش میرود و او را درون دیوار یک صومعه پناه میدهد. جایی که نهتنها او بلکه چندین یهودی دیگر نیز حضور دارند. یهودیانی که کلیسای کاتولیک آنها را از شر گشتاپو نجات داده است. اما ایوا نمیتواند خاموش منتظر رهایی بنشیند در حالی که آنجلو بخاطر او زندگیاش را به خطر انداخته است. آنجلو و ایوا در دنیایی که در جنگ میسوزد مجبور به گذراندن سختیها و مواجهه با انتخابهای زیادی میشوند تا سرانجام سرنوشت و شانس آنها را در آستانه تصمیماتی سخت قرار میدهد
«زیرلب گفت: «عاشقتم ایوا»، باید این شور و اشتیاق ناگهانیاش را توضیح میداد. «خیلی عاشقتم و خیلی وقت هدر دادم». ناگهان نزدیک بود اشکهایش سرازیر شود، انگار پذیرش این موضوع قفل چیزی را در وجودش باز کرده و رهایش کرده بود. ناگهان درد رفت و جایش را به قلب داده بود که گویی از شدت تپش ممکن بود از سینهاش کنده شود.
ایوا در گوشش زمزمه کرد: «و وقتی جنگ تموم بشه، بازم عاشقم میمونی؟» صدایش از شدت احساس گرفته و از شدت نیاز سنگین شده بود.»
هارمون در این اثر حماسهای از عشق و تلاش برای بقا ساخته است و در واقع این داستان بیانگر تلاشهای انسانهای آزاده است برای نجات جان بشریت و به ما میگوید ارزشهای بسیاری فراتر از نژاد، رنگ پوست، ملیت، زبان و مذهب وجود دارد که انسانها را به هم پیوند میدهد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.