توضیحات
کتاب فریدون مشیری «گزیده اشعار»(گالینگور)
معرفی کتاب فریدون مشیری «گزیده اشعار»(گالینگور)
فریدون مشیری «گزیده اشعار» – گالینگور
گردآورندگان: بهار مشیری – بابک مشیری
اکنون قریب پنجاه سال از روزگاری میگذرد که نخستین چاپ گزیده شعرهای شاعر توانا و خوب معاصر، زندهیاد «فریدون مشیری» به سال ۱۳۴۹ خورشیدی، از سوی سازمان انتشارات بامداد یکی از ناشران شناخته شدۀ قدیمی که از اواخر دهۀ چهل فعالیت خود را در زمینۀ فرهنگ و ادبیات ایران آغاز کرده بود منتشر شده است.
در دهه هفتاد با تعطیلی انتشارات بامداد آقای جواد متین چاپ گزیده اشعار زندهیاد فریدون مشیری را بر عهده انتشارات نگاه نهاد این اثر چندین بار با حجمی در حداد 240 صفحه در انتشارات نگاه به چاپ رسید.
تا اینکه پس از گذشت پنجاه سال از انتشار نخستین چاپ آن، یادگاران عزیز شاعر یعنی بهار مشیری و بابک مشیری گرامی، با افزودن شعرهای تازهتر از مجموعههای بعدی استاد مشیری این برگزیده را به روزرسانی کرده که بسیاری از سرودههای ماندگار ایشان را در بر میگیرد و کام تشنگان شعر معاصر از آن سیراب میشود.
گزیده ای از متن کتاب
کتاب گزیده اشعار فریدون مشیری گردآورندگان بهار مشیری و بابک مشیری
فهرست
تشنۀ طوفان. 9
گناه دریا 47
ابر و کوچه. 79
بهار را باور کن. 135
از خاموشی. 179
ریشه در خاک.. 217
مروارید مهر. 247
آه، باران. 279
از دیار آشتی. 317
با پنج سخنسرا 357
لحظهها و احساس.. 391
آواز آن پرنده غمگین. 421
تا صبح تابناک اهورایی. 461
از دریچه ماه 491
نوایی همآهنگ باران. 525
دوبیتیها 557
اکنون قریب پنجاه سال از روزگاری میگذرد که نخستین چاپ گزیده شعرهای شاعر توانا و خوب معاصر، زندهیاد «فریدون مشیری» به سال ۱۳۴۹ خورشیدی، از سوی سازمان انتشارات بامداد یکی از ناشران شناخته شدۀ قدیمی که از اواخر دهۀ چهل فعالیت خود را در زمینۀ فرهنگ و ادبیات ایران آغاز کرده بود منتشر شده است.
انتشارات بامداد را سه تن با نامهای جواد متین ، احمد نظری و آقای صامت اداره میکردند و این انتشارات از همان ابتدای کار نشر با چاپ آثار متفاوت در نزد اهل فرهنگ اعتباری یافت. راهاندازی مجموعهای با عنوان «چشمانداز شعر ایران» از ابتکارهای خوب این انتشارات بود، که گزینش شعر هر شاعر با نظارت خود او انجام میگرفت و در صفحات آغازین کتاب زندگینامهای کوتاه و دیدگاه و آرای دیگر اهل نظر دربارۀ شاعر میآمد. گزیده دیگر شاعران از جمله احمد شاملو، نادر نادرپور، اسماعیل شاهرودی، محمد زهری، اخوان ثالث. دکتر حسن هنرمندی نیز از دیگر عناوین اینکتابها بودند.
برگزیده شعرهای زندهیاد فریدون مشیری پنجمین دفتر از این مجموعه بود که به یکی از بهترین گزیدههای شعر معاصر بدل شد و در اندک مدتی به چاپهای متعدد با تیراژ پنجهزار نسخه رسید.
دفتر و فروشگاه مرکزی بامداد در خیابان شاهآباد کوچه مهندسالممالک جایگاه دیدار بزرگان ادب معاصر بود و اهالی فرهنگ خاطرات بسیاری از این دیدارها در گنجینۀ یادهاشان اندوخته دارند.
برای نمونه دیدار نخستین من با حسین منزوی جوان در دفتر انتشارات بامداد اتفاق افتاد.
در دهه هفتاد با تعطیلی انتشارات بامداد آقای جواد متین چاپ گزیده اشعار زندهیاد فریدون مشیری را بر عهده انتشارات نگاه نهاد این اثر چندین بار با حجمی در حداد 240 صفحه در انتشارات نگاه به چاپ رسید.
تا اینکه پس از گذشت پنجاه سال از انتشار نخستین چاپ آن، یادگاران عزیز شاعر یعنی بهار مشیری و بابک مشیری گرامی، با افزودن شعرهای تازهتر از مجموعههای بعدی استاد مشیری این برگزیده را به روزرسانی کرده که بسیاری از سرودههای ماندگار ایشان را در بر میگیرد و کام تشنگان شعر معاصر از آن سیراب میشود.
ضمن تقدیر و سپاس از تلاشهای این دو بزرگوار آرزو میکنم این خدمت فرهنگی مؤسسه انتشارات نگاه، مقبول طبع دوستداران شعر معاصر ایران قرار گیرد…
علیرضا رئیسدانایی
بهمن 1398
دریای خاطرات زمان. 13
آواره 15
برگهای سپیدِ دفتر من.. 16
تشنه. 18
گنجینه. 20
کابوس… 22
آسمان. 24
میگون. 26
دیدار. 29
نوای بینوایی.. 31
شرمسار. 33
چه پاییزیست… 35
خزان بهشت… 37
وداع. 38
تار جان. 42
همیشه بهار. 44
آهى كشيد غمزده پيرى سپيد موی،
افكند صبحگاه، در آيينه چون نگاه،
در لابهلاى موى چو كافور خويش ديد:
يك تار مو سياه!
در ديدگان مضطربش اشك حلقه زد
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد
سىسال پيش، نيز، در آيينه ديده بود :
يك تار مو سپيد!
در هم شكست چهره محنت كشيدهاش
دستى به موى خويش فرو برد و گفت: «واى!»
اشكى به روى آينه افتاد و ناگهان
بگريست هاى هاى!
درياى خاطرات زمان گذشته بود،
هر قطرهاى كه بر رخ آيينه مىچكيد
در كام موج، ضجه مرگ غريق را
از دور مىشنيد؛
طوفان فرو نشست، ولى ديدگان پير،
مىرفت باز در دل دريا به جستجو:
در آبهاى تيره اعماق، خفته بود،
يك مشت آرزو!
نیمهشب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار،
ریخت از پرتو لرزندۀ شمع
سایۀ دسته گلی بر دیوار،
همه گل بود ولی روح نداشت
سایهای مضطرب و لرزان بود،
چهرهای سرد و غمانگیز و سیاه
گوییا: مردۀ سرگردان بود،
شمع خاموش شد از تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید کجا رفت؟ که بود؟
که دمی چند در اینجا گذراند؟
این منم خسته در این کلبۀ تنگ
جسم درماندهام از روح جداست؟
من اگر سایه خویشم یا رب!
روح آوارۀ من کیست؟ کجاست؟
در دل خستهام چه میگذرد؟
این چه شوریست باز در سر من؟
باز از جان من چه میخواهند؟
برگهای سپید دفتر من؟
من به ویرانههای دل چون بوم
روزگاریست هایوهو دارم
شیونی دردناک و روحگداز
بر سر گور آرزو دارم
این خطوط سیاه سر در گم
دل من، روح من، روان من است
آنچه از عشق او رقم زدهام
شیرۀ جان ناتوان من است
سوز آهم اثر نمیبخشد
دفتری را چرا سیاه کنم؟
شمع بالین مرگ خود باشم
کاهش جان خود نگاه کنم؟
بس کنم این سیاهکاری، بس!
گرچه دل ناله میکند: «بس نیست»!
برگهای سپید دفتر من!
از شما روسیاهتر کس نیست.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.