توضیحات

                                                           کتاب بیشعورها توطئه می کنند

                                                      معرفی کتاب بیشعورها توطئه می کنند

کتاب بیشعورها توطئه می کنند

مروری برکتاب بیشعورها توطئه می کنند

«بی‌شعورها توطئه می‌کنند» نوشته خاویار کرمنت، سومین جلد از مجموعه کتاب‌های این نویسنده، معروف به «بی‌شعوری» است.

جهنم روی زمین جایی است که بی شعور حضور داشته باشد، چون او دشمن مردم است؛ و دشمن بی شعور، بر ملا شدن حقیقت.

جامعه برای خلاص شدن از شر و توطئه بی شعورها به یک خانه تکانی جدی نیاز دارد. بی شعورهای خود شیفته، تنبل،پول دوست و قدرت طلب خیال می کنند برای رسیدن به خواسته هایشان باید همیشه دوز و کلک بزنند؛ چاخان، شیادی و تقلب کنند و تمام معیارها، ارزش ها، اصول اخلاقی و معنوی را زیر پا بگذارند. آن ها میخواهند قدرت، شجاعت، شرافت، وجدان و تفکر درست را از مردم سلب کنند؛ شعارهای تو خالی بدهند و حرف مفت بزنند. هدف بی شعورها تضعیف ارزش ها و استانداردهای افراد با وجدان است.

راه کارهای این کتاب به تو یاد میدهد؛ از عملکرد بیشعورها سر در بیاوری، در دام آن ها و بازیچه دستشان نشوی، تفرقه افکنی و پنهان کاری آن ها را شناسایی و دستشان را رو کنی تو باید خط مشی اخلاقی و وجدانی خود را قاطعانه برایشان اعلام کنی و به آنها بفهمانی برای تو معرفت، شرافت، وجدان و آبرومندی از همه چیز بالاتر و مهم تر است.

در بخشی از کتاب بیشعورها توطئه می کنند می‌خوانیم:

نیمه‌های شب بود که خیسِ عرق از خواب پریدم. هوای بیرون توفانی بود. در وجودم هم مثل هوای بیرون تلاطم ایجاد شده بود، چون کابوسی وحشتناک دیده بودم.

دره‌ای را که من و رفیقانم در آنجا با آرامش چرا می‌کردیم، گله‌ای از الاغ‌هایِ قهوه‌ای تصرف کرده بودند. من یک گاو بودم، از آن گاوهای قانع و شاکر؛ تا این‌که سروکله الاغ‌ها پیدا شد. آن‌ها تمام علوفه‌ها را غارت کرده و موجب ترس و وحشت گله شده بودند؛ تمام قوانین را زیر پا گذاشتند و بذر نفاق پاشیدند؛ همه جا را به لجن کشیدند و بعد هم راهشان را کج کردند و رفتند تا همین کارها را در جایی دیگر انجام دهند.

طبیعتاً این کابوس نمی‌بایست مرا بیخود و بی‌جهت آزار دهد، اما مسئله این بود که کابوس ده شب پشت سر هم تکرار شد. بعد از آن هم دچار بیخوابی میشدم. به‌ خاطر آزار و اذیت الاغ‌های نرهِ خر خسته شده بودم و تازه شیرم هم ترش شده بود.

بنابراین بیدار ماندم تا خوابم را تعبیر کنم؛ البته به دلیل غلبه بر تمایل درونی‌ام به بی‌شعوری و کمکهای سالهای سال به بی‌شعورها برای این‌که خودشان را تغییر دهند، تعبیر خواب زیاد هم دشوار نبود. تعبیرم این بود که سروکله بی‌شعورها پیدا میشود و قضیه جالبی نخواهد بود.

اما این‌ها چه کسانی بودند و چگونه ظاهر میشدند؟

ناگهان بی‌اختیار به یاد شوهرخواهرم افتادم که یکی از بی‌شعورهای منزجرکننده دوآتشه بود و بیش از حد او را تحمل کرده بودم، چون همیشه کارهایم را به باد تمسخر میگرفت. شاید کابوس هشداری به من بود که او می‌خواهد برای ماندن پیش من بیاید…

اما این قضیه را منتفی دانستم چون الاغ‌ها به صورت گله‌ای زندگی می‌کردند نه تک و تنها.

به­ هرحال عده‌ای تعجب می­کنند که چرا من از واژه­ی “بی شعوری” استفاده می­کنم. آیا این نمونه‌­ای از رفتار و حرکات توأم با ترس و وحشت نیست؟ البته که این چنین است. اما اصل مطلب همین است. بی شعورها افرادی هستند که طبق قوانین جامعه زندگی نمی­کنند. قبل از هر نوع کمکی باید به آنها شوکی وارد شود تا از جلد خود یعنی  از خودرضایتی بیرون بیایند. اگر آنها را قربانی بنامی؛ آنها به ایفای نقش قربانی ادامه می­دهند. اگر آنها را قلدر بنامی از تو تشکر می­کنند. اما اگر آنها را بی شعور بنامی از خواب غفلت بیدار می­شوند و بویی از حقیقت زندگی به مشامشان خواهد رسید که این اولین گام به سوی بهبودی آنها می‌­باشد. من به کارهای خودم و خدماتی که در حق بی شعورها کردم؛ نه صرفاً از طرف بی شعورها بلکه از همه مهم­تر از طرف کسانی که از دست بی شعورها رنج می­برند؛ افتخار می­‌کنم هر چند که از جرگه روان­شناسان همکار طرد شده‌­ام، چرا که آنها خودشان هنوز بی شعور هستند و از این موضوع هم خیلی خوب خبر دارند. آنها به این دلیل از من دلخور هستند چون ریاکاری آنها را رو کرده­‌ام.

     بار اول که متوجه شدم خودم هم یک بی شعور هستم؛ گویی نسیمی ملایم؛ غبارهای زندگیم را زدود. در اصل این چنین بود که زندگیم متحول شد. اما حالا که این مورد را با دیگران مطرح می­کنم و به آنها روش بهبودی را یاد می­دهم چرا به­‌نظر می­رسد که در حال شکست خوردن هستیم؟ افراد باوجدان در جهان زیاد است، ولی بی شعورها همه­ جا را      تحت سلطه خود درآورده و روز به روز هم قوی­تر می­شوند.

 هنوز هم در ذهنم یک بار دیگر نعره الاغ­ها را می­شنوم. از قرار معلوم به حقیقت نزدیک می­شوم.

بعد از آن بود که شستم خبردار شد. از روی ساده­‌لوحی خیال می­کردم که تلاش و تقلاهایم باعث ایجاد انگیزه بین مردم شرافتمند می­شود و در مبارزه علیه بی شعوری با همدیگر متحد می­شوند! اما چنین اتفاقی نیفتاد. افراد باوجدان نتوانستند با هم کنار بیایند و نیرویی غالب را تشکیل دهند. آنها با صبر و حوصله بی شعورها را مورد عفو قرار دادند. بی شعورها هم از آب گل­آلود ماهی گرفتند.

من نجواکنان گفتم: ” آنها دارند به ما نزدیک­ می­شوند. این قضیه  خوشایند نیست. از قرار معلوم آنها سازمان­ یافته هستند.” با کمی دقت؛ آثار و علائم آن به چشم می­خورد.

البته همیشه بی شعورها همراه ما بوده­اند. صرفاً وجود جنگ؛ کشمکش و تضاد و نفاق در جامعه؛ دلیلی موجه نیست که بی شعورها در حال شکل­گرفتن هستند. به‌­هرحال یک بی شعور قلدر می­تواند مؤسسه‌­ی مفیدی را به مکانی آشفته و درهم و برهم تبدیل کند. یک بی شعور مکش مرگ ما کافی است که شالوده خانوادگی پر از مهر و محبت را به مکانی پر از نفرت و انزجار و رقابت تبدیل کند. معمولاً من فقط با مثال­‌زدن یک نمونه از تجزیه و تحلیل­‌هایم در سخنرانی؛ می­توانم شنوندگانم را تشویق کنم تا خصلت­های شرافتمدانه بشری را تقویت کنند.

“برای خراب­ کردن یک روز یکشنبه الهام­بخش؛ صرفاً وجود یک بی شعور کافی است. صرفاً خود تو به­ عنوان یک انسان شرافتمند حق انتخاب داری که در برابر یک بی شعور واکنش نشان دهی. برای کارشکنی در امور؛ وجود یک بی شعور کافی است.  برای سرجا نشاندن یک بی شعور هم فقط به یک انسان باوجدان یعنی خودت نیاز است.”

“وجود یک پدر و مادر بی شعور کافی است تا زندگی کودکی تو  دستخوش شوک روحی شود، ولی برای رشد و کمال صرفاً وجود خودت ضروری است .فقط خودت می­توانی تمام آزار و اذیت­های پدر و مادرت را نادیده بگیری و آنها را مورد عفو قرار دهی.”

0/5 (0 دیدگاه)