توضیحات

                                                          کتاب نهم اردیبهشت

                                             معرفی کتاب نهم اردیبهشت

کتاب نهم اردیبهشت: فیلمنامه روانشناسی

کتاب نهم اردیبهشت نوشته مجید صفاری‌نیا و زهرا نوربخش، فیلم‌نامه‌ای روان‌شناسانه است؛ داستان زن متأهلی را به تصویر می‌کشد که به علت اختلافات زیاد قصد جدایی از همسرش را دارد اما اتفاقاتی مانع از طلاقشان می‌شود.

درباره کتاب نهم اردیبهشت

زنی 29 ساله به نام نوشین، دو سال پیش با فرهاد که دوست برادرش و دانشجوی دکترای داروسازی بود، ازدواج کرد. او از دوران کودکی‌اش به دلیل آزار جنسی‌ای که دیده خاطره خوشی ندارد، و همین اتفاق علائم وسواس عملی و اضطراب را در وی ایجاد کرده است.

نوشین چندین سال بعد در رشته تغذیه در همان دانشگاهی که برادرش نیما و فرهاد نیز در آن‌جا مشغول تحصیل بودند، پذیرفته می‌شود. روابط پنهانی نوشین و فرهاد دور از چشم برادرش ادامه می‌یابد. نیما، برادر نوشین، به دلیل اهمال‌کاری در تحصیل و بی‌علاقگی به درس و تلاش برای رفتن از ایران در کسب نتایج تحصیلی ناموفق است و از دانشگاه اخراج می‌شود.

به‌تدریج حسادت نیما به فرهاد شروع می‌شود. نوشین و فرهاد سرانجام با هم ازدواج می‌کنند. بعد از مدتی با شدت گرفتن علائم وسواسی نوشین، فرهاد که دانشجوی سایکو فارماکولوژی است و از رفتارهای وسواسی نوشین خسته شده، دست به درمان غرقه‌سازی همسرش می‌زند. نوشین از این روش وحشت‌زده می‌شود و مقاومت می‌کند و این موضوع به درگیری بین این زوج منتهی می‌گردد.

کمی بعد نوشین با حمایت خانواده تقاضای طلاق می‌کند و چند روز مانده به تشکیل جلسه دادگاه برای اطمینان از تصمیمش نزد یک روان‌شناس می‌رود. روان‌شناس با برگزاری جلسات و تحلیل اتفاقات روی‌ داده می‌کوشد تا به نوشین در رفع مشکل وسواس و اضطراب‌هایش یاری کند و این زوج را مجددا به زندگی مشترک بازگرداند.

در بخشی از کتاب نهم اردیبهشت می‌خوانیم

نوشین صندلی جلو نشسته است و بیرون را نگاه می‌کند. آهنگی در ماشین شنیده می‌شود و بعد آهنگ بعدی شروع می‌شود.
نوشین: ممکنه اینو بزنید عقب.
فرهاد: [رو به نوشین می‌کند.] بزنم بغل؟
نوشین: نه. خیلی این آهنگ قشنگ بود. ممکنه بزنید عقب؟ تکرارش کنید.
فرهاد چشم کوتاهی می‌گوید و دوباره آهنگ را پلی می‌کند و گوشی‌اش را در دست می‌گیرد و دوباره نگاهی به نوشین می‌اندازد.
فرهاد: می‌گم هر چقدر نیما پرجنب‌وجوش و پرسروصداست، شما ساکت و کم‌حرفید.
نوشین: مامان همیشه می‌گه تو و نیما اصلاً به هم نرفتید. می‌دونید من عاشق بابام بودم. بعد از مرگش خیلی احساس تنهایی می‌کنم.
فرهاد: خدا رحمتشون کنه. چه زود دو سال گذشت!!
نوشین: بعد از رفتن بابا همۀ امید مامانم شد نیما. خیلی امیدواره که نیما درسش رو تموم کنه.
فرهاد: راستش نیما خیلی به درس علاقه‌مند نیست. حتی ترم پیش چند واحد رو پاس نکرد.
نوشین: خبر دارم. نیما یه چیزهایی بهم گفته. ولی نمی‌خواستم مامان نگران بشه. چیزی بهش نگفتم.
گوشی نوشین صدا می‌دهد. نوشین صفحۀ گوشی را باز می‌کند.
نوشین: [با تعجب] آهنگ رو فرستادید؟ نمی‌دونستم شمارۀ منو دارید!!
فرهاد: خودتون بهم دادید.

 

0/5 (0 دیدگاه)