توضیحات

                                                                                 کتاب 365 روز درصحبت مولانا

                                                       معرفی کتاب 365 روز درصحبت مولانا

در کتاب ۳۶۵ روز در صحبت مولانا ، استاد الهی قمشه‌ای ۳۶۵ بیت از اشعار مولانا را انتخاب و آن را با زبانی ساده و همه‌فهم شرح داده است. این مجموعه برای آشنایی جوانان با تعلیمات جهانی اشعار مولانا مهیا شده و تصویری همه‌جانبه از افکار و فلسفه‌ی این شاعر بزرگ دوران‌ها را برای مخاطبان ارائه کرده است. دکتر قمشه‌ای در مقدمه‌ی ۳۶۵ روز در صحبت مولانا نوشته است: «سخن را از نی باید شنید، از آن کس که نیست؛ آن کس که هست از هواهای خود می‌گوید و حدیث نفس می‌کند و حکایت او شکایت از محرومیت‌ها و ناکامی‌های خاکی اوست. با حکایت توفیقات وهمی و خیالی که او را معجب و مغرور می‌کند و به جور و ستم وا می دارد. اما آن کس که بندبند وجودش را زا هواهای خویش خالی کرده و چون نی لب خود بر لب معشوق نهاده و دل به هوای او و نفس او سپرده است، حکایتی دیگر و شکایتی دیگر دارد. گر نبودی با لبش نی را سمر/ نی جهان را پر نکردی از شکر…»

بخش‌هایی از این کتاب: «علم و معارف قرآنی برای اهل دل همچون مرکب است که ایشان بر آن سوارند و به نیروی آن طی طریق می‌کنند و اهل ظاهر و دنیا طلبان را همچون بار گران ست که آنان را سنگین‌دل و مغرور و خودبین می‌سازد. و مقصود حافظ که گفت: عشقت رسد به فریاد، ور خود بسان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت اینست که حتی اگر قرآن را از حفظ با چهارده روایت فروخوانی و از عشق حق تعالی، رستگار نخواهی بود، مگر آنکه عشق، تو را دریابد و به فریاد تو رسد. اما: گر نور عشق حق، به دل و جانت اوفتد/ باللّه کز آفتاب فلک خوب تر شوی عقل آنست که همواره شب و روز مضطرب و بیقرار باشد از فکر و جهد و اجتهاد نمودن و ادراکِ باری. اگرچه او مدرک نشود و قابل ادراک نیست، عقل همچون پروانه است و معشوق چون شمع، هرچند که پروانه خود را بر شمع زند، بسوزد و هلاک شود، اما پروانه آنست که هرچند برو آسیب آن سوختگی و الم می رسد از شمع نشکیبد و اگر حیوانی باشد مانند پروانه که از نور شمع نشکیبد و خود را بر آن نور بزند، او خود پروانه باشد و اگر پروانه خود را بر نور شمع می زند و پروانه نسوزد، آن نیز شمع نباشد. پس آدمی که از حق بشکیبد و اجتهاد ننماید، او آدمی نباشد و اگر تواند حق را ادراک کردن آن هم حق نباشد، پس آدمی آنست که از اجتهاد خالی نیست و گرد نور جلال حق می گردد بی آرام و بیقرار و حق آنست که آدمی را بسوزد و نیست گرداند و مدرک هیچ عقلی نگردد. سؤال معما گونه‌ای از شیخ محمود شبستری پرسیدند: چه جزوی ست آنکه او از کل فزون است/ طریق جستن آن جزو چون است؟ پاسخ این است که چون هر شیء، مرکب از وجود و ماهیت است و ماهیت، جهت محدودیت و حد وجود است، پس آن جزء از شیء که وجود است، بر کل آن فزونی دارد، زیرا آن جزء وجود، مایه‌ی اصالت و تحقق و منشأ آثار شیء است و اگر ماهیت را از شیء کم کنند و تنها وجود ماند، وجود، بدون محدودیت خواهد بود که از کل شیء، که وجود با محدودیت است، بیشتر است. در مثنوی اشاره به عدم در معنی بسیار مشاهده می‌شود. تنگ تر آمد خیالات از عدم/ زان سبب باشد خیال اسباب غم در اینجا مولانا عدم را که همان وجود مطلق است، گشاده‌ترین عوالم معرفی می‌کند، و از عدم تنگ‌تر، عالم خیال است که تعینی ست بر وجود، که از عالم عدم محدودتر است زیرا مقید به صورت است اگرچه نیاز به ماده ندارد، و از آن محدودتر، هستی جهان آب و رنگ است که باز آن، عدم را مقیدتر می‌کند، زیرا هم در بند صورت است و هم در بند ماده.»

0/5 (0 دیدگاه)