توضیحات

                                                       کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی

                                        معرفی کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی

مجموعه اشعار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

نیما یوشیج در مورد شعر نصرت رحمانی، او که آبروی عشق است اینگونه می گوید:

آقاى رحمانى
من شعرهاى شما را بارها در مطبوعات اين شهر خوانده ام. اول دفعه قطعه «شب تاب» را كه براى من خوانديد، من نسبت به احساسات لطيف شما تحريك شدم.
آن چيزهايى كه در زندگى هست و در شعر ديگران سايه اى از خود نشان مى دهد، در شعر شما بى پرده اند. اگر اين جرأت را ديگران نپسندند براى شما عيب نيست!
ولى من نمى خواهم براى اشعار شما مقدمه نوشته باشم، ديوان شعر وقتى كه مطالب قابل تفسير وتوضيح نداشت شايد چندان محتاج به مقدمه نباشد. خود اشعار مقدمه ورود وتأثير در فكر و روح ديگران است.
از اينكه اشعار شما به بهانه اوزانى آزاد، وزن را از دست نداده و دست به شلوغى نزده است، قابل اين است كه گفته شود: تجدد در شعرهاى شما با متانت انجام گرفته است! اگر در معنى تند رفته ايد، در اداى معنى دچار تندورى هايى كه ديگران شده اند نشده ايد!
اسفند ماه 33 ــ نيمايوشيج

گزیده از مجموعه اشعار نصرت رحمانی

دستهای مان
بالای تخت به دیوار بر میادین شهر
حتی بر دکمه های … جلیقه
زنجیر بسته ایم و یک ساعت
بی آنکه قبله نمایی به دست بگیریم
در موجتاب اینه را ندیم
و … واماندیم
زندان چه هست ؟ جز انسان درون خود
راستی که هیچ زندانی به کوچکی مغز نیست
آری ما همه زندانیان خویش تنیم

 

آقاى رحمانى
من شعرهاى شما را بارها در مطبوعات اين شهر خوانده ام. اول دفعه قطعه «شب تاب» را كه براى من خوانديد، من نسبت به احساسات لطيف شما تحريك شدم.
آن چيزهايى كه در زندگى هست و در شعر ديگران سايه اى از خود نشان مى دهد، در شعر شما بى پرده اند. اگر اين جرأت را ديگران نپسندند براى شما عيب نيست!
ولى من نمى خواهم براى اشعار شما مقدمه نوشته باشم، ديوان شعر وقتى كه مطالب قابل تفسير وتوضيح نداشت شايد چندان محتاج به مقدمه نباشد. خود اشعار مقدمه ورود وتأثير در فكر و روح ديگران است.
از اينكه اشعار شما به بهانه اوزانى آزاد، وزن را از دست نداده و دست به شلوغى نزده است، قابل اين است كه گفته شود: تجدد در شعرهاى شما با متانت انجام گرفته است! اگر در معنى تند رفته ايد، در اداى معنى دچار تندورى هايى كه ديگران شده اند نشده ايد!
اسفند ماه 33 ــ نيمايوشيج

از مجله «كاويان»

درباره كوچ

هيچ موقع زندگى و حيات يك مكتب هنرى و فكرى تازه با مرگ مطلق كامل مكتب هنرى كهنه شروع نمىشود؛ گذشته از مثالهاى متعددى كه در اين مورد مىتوان گفت (كه ما فقط به يكى از آنها در زير اشاره خواهيم كرد) همين جار و جنجالى كه امروزه بر سر شعر نو و شاعر نوپرداز در ايران خودمان درگرفته است بهترين شاهد اين مسئله است كه شعر و هنر شاعرى در كشور ما بدون هيچ گفتگو وارد در دوره جديد زندگى خود شده است، در جايى كه هنوز شعر كلاسيك ايران كه استيل و بناى عروضى آن از بين نرفته است و هنوز وارثان مكتب قديمى زندهاند و با كمالشدت براىحفظفكر و مضمونو قالب و وزنشعر مقاومتمىنمايند.
از سال 1840 در موقعى كه رمانتيسم با قدرت بر شعر فرانسه حكومت مىكرد و قيافه ويكتور هوگو بهعنوان بزرگترين شاعر فرانسه مىدرخشيد كمكم تمايلات تازهاى پيدا شد؛ و شعراى جوان و هنرمندانى كه از سبك كار و فكر رمانتيسم خسته شده بودند در سبك جريانات تازه اجتماعى بهسوى رئاليسم قدم برداشتند؛ شعراى هنرمندى امثال تئوفيل گوتيه و تئودور دوبانويل در حالى كه فكر رمانتيك را در شعر خود حفظ مىكردند، به خيالپردازىها و احساسات بىحد و كرانه لامارتين و موسه پشت پا زدند؛ در قدم اول تمام توجه خود را متوجه تغيير فكر و فرم شعر و در درجه دوم راه را براى رسيدن به رئاليسم در شعر آماده نمودند.
اولين اشعار لوكنت دوليل كه از نظر شكل و قالب و از نظر مضمون و محتوى كاملا تازه و روح و فكر زمان خود را منعكس مىكرد با استقبال بىنظيرى از جانب جوانان روبرو شد. و از آن بهبعد هنرمندان و شعراى جوان بهدنبال مكتب جديد دور هم جمع شدند و بهنام گروه پارناس ناميده شدند.
اما با وجود گروه پارناس و فعاليتهاى هنرى آن عمر رمانتيسم بسر آمد وقتى در جريان همين دوره تحويل هنرمندى مثل شارل بودلر راهى بهغير از راه گروه پارناس در پيش گرفت كه هنوز پس از تقريبآ يك قرن بهعنوان بزرگترين شاعر فرانسه ناميده مىشود! بودلر در حالى كه از نظر تخيل به رمانتيكها شباهت دارد از نظر قالب و ساختمان شعر متمايل به گروه پارناس مىماند و از نظر مضمون و محتوى شباهت به هيچكدام از اين دو دسته نداشته و با تمايل به سمبوليسم هنر تازهاى را معرفى مىنمايد كه سالها پس از مرگ او خود موجب ايجاد مكتب تازهاى مىگردد كه بزرگترين شعراى دوره آخر فرانسه از قبيل پلورلن و استفان مالارمه و آرتور رمبو در رأس آن قرار دارند، شايد شبه خيلى متخصر در اين شيوه هنرى بيشتر مىتواند از شعر نو در برابر طرفداران شعر كلاسيكفارسىحمايتكند، گذشتهاز عقيدهخاصىكه سمبوليستها در مورد بيان حقيقت داشتند (كه مورد بحث ما نيست) آنها مىگويند كه شعر در واقع يك نوع موسيقى است يعنى كلمات در شعر تنها وسيله بيان و علامت و نشانه فكر و احساس نيست بلكه همچون اصوات مىتوانند در تركيب موسيقى كلام بهكار روند و به همين جهت سمبوليستها در ساختمان و قالب شعر صورت تازهاى دارند و در قالب هفت و نه و يازده سيلابى بلند و كوتاه شعر مىسرودند و حتى شعر آزاد را بهوجود آوردند كه كاملا صورت و شكل نثر موزون و آهنگدار را به خود مىگيرد ولى تا آنجايى كه ما مىدانيم هرگز در تاريخ ادبيات فرانسه آنها را به جرم تجاوز به قالب وزن و مضمون قديمى رمانتيسم و يا كلاسيك شعر فرانسه نه ديوانه و ياوهگو خواندند و نه از جرگه شاعران راندند، اين مختصر براى اين بود كه هنرمندان جوان ما از گفتهها و نوشتههايى
كه متضمن حمله به آنهاست تعجب نكنند و از تكاپو ننشينند. اين داستان تازهاى نيست و اگر اين روزها در هنر شعر و شاعرى حكومت نظامى اعلام كردهاند هيچ تعجبى ندارد.
در اين معركه دفاع از شعر نو بدبخت و بينوا دردسرى است و دفاع از اشعار آقاى رحمانى دردسر ديگرى. آقاى رحمانى بهكلى زنجير اوزان و بحور عروض فارسى را در اشعار خود پاره نكرده است، مخصوصآ وزن موسيقى كلاسيك شعر فارسى بهوضوح در اشعار او بهچشم مىخورد شايد از اين حيث مىتوانيد اساتيد مسلم ادب و شعراى منالمهد الى اللحد ما را راضى و خشنود گرداند اما آقاى رحمانى بدبختانه شعر فارسى را از آن رمانتيسم عالى و بيكرانه قرون گذشته به رئاليسم (مبتذل) و سبك اكنون سقوط داده است!
در شعر رحمانى طبع ظريف و لطيف و آسمانى اساتيد فن سيراب نمىشود بلكه متنفر و آزرده هم مىگردد، باطن قدسى و ضمير روشن و بىگناه شعراى بزرگ و نويسندگان شهير ما از اين همه رذالت مكدر و افسرده مىشود و از اينكه شعر، اين وديعه الهى، اين زلال آسمان، اين زبان گوياى سعدى و حافظ و نظامى؛ از اوج فاخر! افقهاى رنگين و طلايى! به لجنزار عفن و بدبوى زندگى مردم كوچه و بازار افتاده است، مأيوس مىشوند؛ بله بهعقيده ما آقاى رحمانى را بايد تكفير كرد! سنگسار كرد! او دامن اخلاق، اخلاق بزرگان و دانشمندان و شعرا و نويسندگان بزرگ ما، را در شعر خود ملكوك كرده است؛ او براى بيان دردها و رنجهاى مردم براى نقاشى حقايق تلخ و دردآورى كه در اجتماع ما بهچشم مىخورد از شعر سوء استفاده كرده و خيلى صريح و بىپرده و عريان، احساس و درك باطنى خود را از بسيارى از چيزها در قالب شعر ريخته است؛ او آنچه را كه در عالم واقعبين يك زن و مرد مىگذرد و يا شبگردى و سرگردانى يك فاحشه و يا قيافه كريه و جانگداز يك قسمت از شهر ما را خيلى صريح و بىپرده با كلماتى درشت و خشن و با لحنى پرخاشجو و تحكمآميز بيان كرده است. اين اولين خصوصيت بارز شعر رحمانى است و من بيشتر از همين خصوصيت شعر او دفاع مىكنم؛
رحمانى طراح ماهرى است: او در شعر درست كار نقاشى را انجام مىدهد كه فقط با چند خطى سايهدار و تاريك و روشن با مايهاى خيلى كمتر از حد معمول دنيايى را مجسم مىكند.
اين خصوصيت ديگرى است كه در شعر رحمانى بهچشم مىخورد. در كتاب كوچ رحمانى مناظرى را مجسم مىكند كه در نوع خود بىنظير است: آنجا مناظر حقيقى و زنده و دور از خيالپردازى است؛ اين رئاليسم قوى بيش از هر چيز ديگر شعر رحمانى را غنى و پرمايه كرده است: او با قلمموى شعر، با رنگ كلمات، طرح سقاخانه را جلو چشم شما تصوير مىكند؛ با جملات كوتاه سرگذشت و تاريخ و مواد تشكيلدهنده سقاخانه را بيان مىنمايد و اين بيان تا سرحد مهارت و استادى پيش مىرود. اشعار ديگر او نظير قطعه ترياك و يا قطعه مادر وشهر خاموش و منادى ادعانامهاى است برعليه فكر كهنه و نظام كهنه و رنج و بدبختى كه نسل جوان ما در زنجير قيود زمان مىكشد.
شعر رحمانى زبان مخصوصى دارد؛ مىتوان گفت براى اولين بار رحمانى كلمات تازهاى را وارد در شعر كرده است. اين تركيبات نو و كلمات تازه در شعر رحمانى همه جا با مضمون تو همراه است.
مثل اينكه آن كسانى كه با شعر نو مخالفت مى كنند با محتوى اين اشعار بيش از شكل ظاهرى آن دشمنى مىورزند و كتمان نمىتوان كرد كه حق هم با آنهاست! البته اگر گويندهاى هنرمند با صراحت لهجه در… بنالد و يا شعر نو را نقاشى كند و باعث پناه بردن به افيون و مخدرات را بيان نمايد و يا سايه مسجد و سقاخانه را ترميم كند فضولى كرده است! اين فضولىها خيلىها را ناراحت مىكند و باعث خيلى گرفتارىها مىشود.
ولى شاعر به كار خود ادامه مىدهد: نداى او باعث اميدوارى نسل جوان ماست.
دكتر حاج سيد جوادي

0/5 (0 دیدگاه)